شهید یاغچیان:

اولین تیر آذربایجانی ها را من به سوی عراقی ها شلیک کرده ام / شهادت شهید یاغچیان شهید باکری را محزون کرد

اندوه از دست دادن یاغچیان در چهره آقا مهدی به گونه ای نمایان شد که همه رزمندگانی که در آنجا حضور داشتند ، بر این باورند که حتی بعد از شنیدن خبر شهادت حمید باکری ایشان به این اندازه ناراحت نشد.
کد خبر: ۱۳۱۲۶
تاریخ انتشار: ۱۶ اسفند ۱۳۹۲ - ۱۱:۵۵ - 07March 2014

اولین تیر آذربایجانی ها را من به سوی عراقی ها شلیک کرده ام / شهادت شهید یاغچیان شهید باکری را محزون کرد

به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس، شهید مرتضی یاغچیان درتیرماه سال 1335 به دنیا آمد. در کودکی علاوه بر تحصیل به مجالسعزاداری و قرآن نیز میرفت. دوران ابتدایی را در مدرسه "ناصرخسرو" تبریز گذراند و دوران راهنمایی در مدرسه نجات سپری شد. در سال1356 موفق به دریافت مدرک دیپلم در رشته مدلسازی از هنرستان صنعتی تبریز شد و برای طی دوره سربازی به حوزه نظام وظیفه معرفی شد.

زمانی که امام(ره) فرمان فرار سربازان از پادگانها را دادند. او نیز مانند مردم انقلابی ایران در تظاهرات و تجمعات ضد طاغوتی شرکت کرد. بعد از پیروزی انقلاب، به عضویت سپاه درآمد. و تصدی تسلیحات سپاه تبریز که اهمیت زیادی در آن ایام داشت با او بود.

شهید یاغچیان یک فعال انقلابی بود

 از مسئولیت وی یادها و خاطرات بسیاری در ذهن تمامی مسئولین سپاه آن زمان مانده است. همچنین مردم خاطرات زیادی از مبارزات او در "غائله حزب خلق مسلمان" تبریز و آشوب گروههای دیگر دارند. وی در تسخیر مقر فرماندهی این حزب که در میدان منجم تبریز واقع بود رشادتهای بسیاری از خود نشان داد.

اعزام به جبهه های دفاع مقدس

 در تیرماه سال 59 وی به همراه برادر احمد پنجه شکار امور اجرایی مربوط به ستاد عملیاتی سپاه را به عهده گرفت. وی تحت عنوان مسئول تجهیزات تبریز و معاون اطلاعات عملیات انجام وظیفه نمود و پس از طی این دورهها به شیراز اعزام شد تا یک دوره هوابرد را در آنجا بگذراند و پس از آن جزء اولین نیروهای سپاه به جبهه اعزام شد.

باوجود مجروحیت های مکررو درد زیاد جبهه را رها نکرد

او پنج بار مجروح شد ولی هیچ کدام از مجروحیتها باعث نشد تا جبهه را رها کند . برخی از زخمهای خود را پنهانی می بست و سعی می کرد تا کسی از آن اطلاع پیدا نکند . مرتضی پس از انجام عمل جراحی های مختلف بر روی استخوان کتف و ... مجبور بود تا از مواد آرام بخش قوی استفاده نماید ، اما با وجـود درد شدیدی که در بدن داشت از استفاده داروها سر بـاز می زد و درد را تحمل می کرد . پدرش در بیمارستان ساسان تهران از او می خواهد تا از رفتن مجدد به جبهه صرف نظر کند .

درایت وقدرت فرماندهی بالا

در طول عملیات گوناگون درایت و قدرت فرماندهی خود را به خوبی به اثبات رساند به گونه ای که اکثر فرماندهان سپاه به آن معترف بودند . زمانی که امین شریعتی - فرمانده تیپ عاشورا - قصد داشت به یگان دیگری منتقل شود از قبول مقام فرماندهی تیپ عاشورا خودداری کرد و در جواب همرزمانش گفت : « هر کجا بگویید کار می کنم ولی با من از قبول مسئولیت حرفی نزنید . » در آن هنگام مهدی باکری معاون تیپ نجف اشرف به علت جراحتی که دیده بود در بیمارستان اهواز بستری بود . پس از اصرار فراوان فرماندهـان نجف اشرف ، مهدی باکری فرماندهی تیپ را پذیرفت و به سراغ یاغچیان آمد و با اصرار فراوان وی را به معاونت تیپ عاشورا گمارد .

یکی از همرزمان یاغچیان می گوید :با وجود اینکه به معاونت تیپ انتخاب شده بود ولی هیچ وقت تغییری در رفتار و اخلاقش احساس نکردم . هر وقت در جلسات و عملیاتها شرکت می کرد خود را به عنوان نیروی ساده به حساب می آورد و هر کاری که پیش می آمد انجام می داد . در منطقه ، آقا مرتضی از جمله افرادی بود که اصلاً به مرخصی رفتن فکر نمی کرد .

از تنبیه دژبانی که اورا به اشتباه دستگیر کرده بود خود داری کرد

در اهواز ، تیپ عاشورا با تلاش رزمندگان پر تلاش آن ، به لشکر عاشورا ارتقا یافت و پس از مدتی تصمیم بر آن شد تا مهدی باکری به لشکر 25 کربلا اعزام شود و مرتضی یاغچیان فرماندهی لشکر 31 عاشورا را به عهده بگیرد . یاغچیان پس از مشاهده حکم فرماندهی لشکر بسیار ناراحت شد و به مسئولان گفت : « مگر هر کسی می تواند جای آقا مهدی را بگیرد ، مگر بنده می توانم کار آقا مهدی را انجام دهم . » یاغچیان فرماندهی لشکر عاشورا را قبول نکرد و به همین دلیل مهدی باکری نیز به لشکر 25 کربلا نرفت . یاغچیان هیچگاه تحت تأثیر مقام خود قرار نگرفت و حتی از تنبیه دژبانی که به اشتباه او را دستگیر کرده بود و باعث شده بود تا عملیات مهمی به تأخیر افتاد خودداری و به نصیحت او کفایت کرد .

فرماندهی که ظرف ها و لباسها را می شست/ به هیچ کس اجازه نمی داد اورا فرمانده خطاب کند

در اوقات فراغت به راز و نیاز و دعا مشغول می شد و اغلب از رفتن به مرخصی چشم پوشی می کرد . یاغچیان یک بار به خواستگاری رفت ولی والدین دختر از دادن او به یاغچیان بیم داشتنـد ، چـون معتقـد بودنـد امکان دارد که روزی مرتضـی به شهـادت برسـد و دخترشـان بیـوه بمـاند .

یاغچیان در کارهـای گروهـی پیش قدم بود و در جبهـه و یا در سپـاه برای دوستـانش غذا می پخت و گاه ظرفها و حتی لباسهای کثیف آنها را می شست و تا آخر عمر هیچگاه درصدد برنیامد سنگر اختصاصی داشته باشد . به هیچ کس اجازه نمی داد او را فرمانده خطاب کند و به این اصطلاح حساسیت داشت . می گفت : افتخار می کنم که به جبهه آمده ام تا دین خود را به اسلام ادا کنم و نهایت آرزویم شهادت است . جبهه ها منزلگاه انسانهای دل باخته است که شیفته شهادت و عاشق وصالند .

یاغچیان همواره به تمام امور خود رسیدگی می کرد و گزارش مسئولان طرح و عملیات را مکفی نمی دانست و تا شخصاً از نزدیک مواضع دشمن را نمی دید ، راضی نمی شد . در این دوران ، بیشتر حقوق خود را به آشپز پیری می داد تا برای فقرا غذا تهیه کند . در عملیات والفجر 1 پس از شکسته شدن خط دفاعی دشمن ، یاغچیان یک تنه به پیش رفت و با هر وسیله ای که در دست داشت به دشمن شلیک می کرد . هیچگاه به فکر خود نبود . هنگامی که غذایـی به جبهه می رسید بلافاصله آن را بین رزمندگان تقسیم می کرد و خود برنج مانده و خشک می خـورد . به هنگام عملیاتهـا شـوری وصف ناپذیـر سر تا پای وجـودش را فـرا می گرفت و می گفت :نمی دانم چرا از عملیات هیچ چیزی نمی توانم بیان کنم . وقتی که در عملیات هستم اصلاً توجیه نمی شوم ، فقط به عملیات می روم و تا اتمام عملیات این گونه هستم . پس از پایان وقتی بچه ها تعریف می کنند ، می فهمم که ما چه کرده ایم و کجاها فتح شده است .

می گفت که : اولین تیر آذربایجانی ها را من به سوی عراقی ها شلیک کرده ام .دوستـانش معتقـد بودنـد که مرتضی یاغچیـان از جمله نیروهایـی بود که بعد از عملیات خیبـر بـاز نخواهـد گشت و به شهـادت خواهد رسـید .

مرتضی در مناجاتهایش با خداوند می گفت : « بهتر از جانم چیزی ندارم که تقدیم کنم چرا که آن هم به تو تعلق دارد ؟ »

شهادت در عملیات خیبر

 زمانی که تیپ عاشورا به لشکر عاشورا تبدیل شد مرتضی به سمت معاون دوم لشکر منصوب گردید. پس از شرکت در عملیاتهای والفجر مقدماتی، والفجر 2، والفجر4 با همان سمت و با تلاش بیشتر نوبت به شرکت درعملیات خیبر رسید. آنان با جانفشانی از پل حمید و جزایر مجنون دفاع کردند. شهید یاخچیان در حین عملیات به شهادت رسید.

خبرشهادت شهید یاخچیان شهید باکری را محزون کرد

شهادت مرتضی یاغچیان را با بی سیم به مهدی باکری خبر دادند . اندوه از دست دادن یاخچیان در چهره مهدی به گونه ای نمایان شد که همه رزمندگانی که در آنجا حضور داشتند ، بر این باورند که حتی بعد از شنیدن خبر شهادت حمید باکری ایشان به این اندازه ناراحت نشد .پیکر شهید مرتضی یاخچیان پس از عملیات در منطقه جا ماند و تا سال 1375 مفقودالاثر بود تا اینکه در این سال در پی جستجوی گروه های تفحص ، بقایای پیکرش کشف شد و در وادی رحمت تبریز به آرام گرفت .

 

خاطراتی از پدر و همرزمان شهید

پدرشهید :

صبح بود . به ایشان گفتم برایت فرش خریده ام و ان شاءالله تو را به زودی داماد خواهم کرد و باید در تبریز بمانی . در جواب گفت : « آقاجان ! چه حرفهایی می زند ، باید شما را به سوسنگرد ببرم تا ببینید دشمن چه بلایی بر سر ما می آورد . و تا وقتی که انتقام خون آن عزیزان را نگیرم برنخواهم گشت و حرف دیگر اینکه حتماً این فرش را بفروش و پولش را بفرست بیاید جبهه . »

مصطفی الموسـوی :

من و محمد آقاکیشی و شهید ورمزیار و آقا مرتضی در تنگه چزابه رو به منطقه عملیاتی ایستاده بودیم . مرتضی دستم را گرفت و گفت : « دیگر آخرین ساعت زندگی مرتضی است . » گفتم : چه شده ؟ به افق اشاره کرد و گفت : « خورشید دارد در کجا غروب می کند ؟ » گفتم خودت که گفتی ! گفت : « مرتضی در آنجا خواهد ماند و دیگر نخواهد آمد . » گفتم باز هم دیوانه شدی . مگر چه خبر شده است ؟ گفت : « نخیر خدا می داند که اگر این بار بروم دیگر برگشتنی نیستم . » و همانطور هم شد .

 


وصیتنامه سردار شهید مرتضی یاغچیان


بسم الله الرحمن الرحیم

بنام خدا و برای خدا، در راه خدا این وصیتنامه را مینویسم تا حجت باشد به آنکه بعد از من نگویند نا آگاه بود و نادان و بی هدف ، بلکه من زندگی ز حسین آموختم که فرمود: مرگ با عزت به ا زندگی با ذلت است .

بار خدایا بنده ای هستم گناهکار و روسیاه و شرمسار و در خود لیاقت شهید شدن را نمی بینم مگر آنکه تو خود بر من رحم کنی و عنایت به من بنمائی شربت شهادت را ، خداوندا ، امروز نائب امام زمان با دم مسیحائی خود به ما ارزش انسان بودن و انسان شدن می آموزد و روز امتحان است و اگر لحظهای درنگ کنیم فرصت از دست رفته ، پس ما را یاری بفرما و راهنمایمان باش و از لغزشها نگاهمان دار تا به صراط مستقیم هدایت شویم .

توصیه به مسلمانان

ای مسلمانان جهان امروز تمامی کفر به سرکردگی امریکا با تمام قوا در مقابل اسلام صف کشیده و اسلام و انقلاب اسلامی امروز به خون و جان ما نیاز دارد تا ریشه اش محکم شود و اگر ما در این امر قصور کنیم فردای تاریخ هم در مقابل خدا و رسول خدا و هم نسل آینده مسئول خواهیم بود و جوابگو،و بر ماست که به ندای « هل من ناصر ینصرنی » امام عزیزمان لبیک گفته و به یاری او بشتابیم که یاری او یاری اسلام و پیامبر است،« ان تنصرالله ینصرکم و یثبّت اقدامکم » و اگر یاری کنیم خدا را ، خواهد نمود ما را در رسیدن به مقام والای انسانیت ، و راهنمایی ، در رسیدن به هدف نهائی .

امروز این سعادت به من دست داده تا به کربلای ایران جایگاه عاشقان خدا ،قرارگاه سرداران رسول گرامی و پویندگان راه علی و پیروان حسین و سربازان امام زمان (عج) و یاوران رهبر عزیز خمینی کبیر و راهیان شهادت و برای رسیدن به این مکان چه انتظارها کشیدهام خدا میداند و با آگاهی کامل و با عشق به الله به این راه آمدهام تا برای رضای او جهاد کنم و اگر سعادت پیدا کردم به دیدار خدا بروم و از این تن خاکی عروج کنم و به خدا برسم ، و شما پدر و مادرم اگر من شهید شدم غم مدارید چون من یک شهیدم و هرگز نمیمیرم و پیش معبودم روزی به من داده خواهد شد . ثانیاً من امانتی بیش در پیش شما نبودم و شاد باشید که چه خوب دین خود را ادا کردید و از اینکه در تربیت من خیلی زحمت کشیدید و من خیلی به شما اذیت کردهام حلالیت می طلبم و میخواهم که در مرگ من زیاد گریه نکنید که هم اجر من کم میشود و هم ثواب شما . بلکه به خاطر خدا گریه کنید و از ترس روز قیامت . برادران و خواهرم از اینکه خیلی شما را ناراحت کردهام و زحمات زیادی بخاطر من متحمل شدهاید امیدوارم مرا ببخشید و تقاضا دارم از دامن امام دست برندارید و اسلام را بوسیله فرد نشناسید بلکه افراد را با معیارهای اسلامی بشناسید و از شما میخواهم که نگذارید اسلحه من زمین بیافتد بلکه هر تکتک شما یک پاسدار برای اسلام باشید . انشاءالله

توصیه به تبعیت از رهبری

دوستان و برادرانم ، از همه عاجزانه حلالیت می طلبم و تقاضا می کنم امام عزیز را تنها نگذارید و به جان او دعا کنید تا ظهور آقا امام زمان (عج) و در راه پیاده شدن احکام و قوانین اسلام تا جایی که میتوانید تلاش کنید . همه شما را به خدا میسپارم .

از همه التماس دعا برای طول عمر امام را داریم

17/2/61 مرتضی یاغچیان ، قرارگاه کربلا

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار