هنرجویان سینمای‌جوان به کودکان غزه خون اهدا می‌کنند

هنرمندان انجمن سینمای جوان در سراسر کشور از شنبه ۴ مردادماه، طی اقدامی جمعی و هماهنگ به کودکان غزه خون اهدا می‌کنند.
کد خبر: ۲۳۹۶۷
تاریخ انتشار: ۰۱ مرداد ۱۳۹۳ - ۱۳:۲۹ - 23July 2014

هنرجویان سینمای‌جوان به کودکان غزه خون اهدا می‌کنند

به گزارش خبرگزاری دفاع پرس، اعضاء دفاتر ۵۹ گانه انجمن سینمای جوانان ایران متشکل از فیلمسازان و عکاسان در سراسر کشور طی اقدامی هماهنگ از شنبه چهارم مردادماه با حضور در مراکز انتقال خون به کودکان غزه خون اهدا خواهند کرد.

اعضاء دفاتر ۵۹ گانه انجمن سینمای جوانان ایران متشکل از فیلمسازان و عکاسان در سراسر کشور طی یک اقدام هماهنگ از شنبه، چهارم مردادماه با حضور در مراکز انتقال خون نسبت به اهدا خون به کودکان غزه اقدام خواهند کرد.

به نام خدایی که بنام زیتون سوگند خورد
نامهای به کودکان فلسطین
سلام اهالی غزه
کودکان
نوزادان
مادران پا به زا
پدربزرگها
مادر بزرگها
راستی هنوز درختان زیتونی که کاشتهاید، سایه گستر هستند؟
میتوان هنوز از آنها زیتون چید برای سفرهٔ افطار؟
شنیدهایم چند روز است برسرتان باران میبارد!
نمیدانیم اما چرا این باران سیل نمیشود وشما را به نیل – این بانوی گیس آبی ی ما نمیرساند
نمیدانیم باران که ببارد، چرا خانههایتان ویران میشود؟
باران که ببارد، کودکان تکه تکه نمیشوند؛ میشوند؟
باران که سینه نمیدَرَد؛ میدَرَد سینهها را؟
باران که جمجمه متلاشی نمیکند؛ متلاشی میکند جمجمهها را؟
باران که ببارد، سیل میشود..

سیلی که درغزه به راه افتاده است چرا خون است؟
باران که ببارد، رَعَد وبرق میشود، ابرها به هم میسایند، صدا مهیب میشود، اما ویران نمیکند؛ میکند؟
باران که ببارد ریشههای زیتون جانی دوباره میگیرند
باران که ببارد زمینِ خشک سبز میشود
بارانی که الان برسرتان میبارد، چرا درختان زیتون را میسوزاند؟
بارانی که میبارد چرا زمین را وحشیانه، با هرچه که درآن وبرآن است ویران میکند؟
باران که ببارد، هواشناسی یک روز قبل اعلام میکند فردا هوا بارانی ست
باران غزه اما چرا بیامان وناگهان میبارد؟
باران که ببارد، امان میدهد به کودک عروسکاش را با خود به زیر چتر ببرد
این چه بارانی ست که عروسک، چتر کودک میشود به گاهِ باران تنیده با او در گور؟
گربهای دیدم میان آوار غزه میگشت
به تکههای تن که میرسید جیغ میکشید، مویه میکرد
لب نمیزد به تکههای گوشت
گربه وفا دارد.. میداند این تکههای تن، تکههای تن کودکان غزه است
گربه میدانست این تنهای تکه تکه شده
از آنِ کودکانی ست که غذای نداشتهشان را پیشکش میکردند برای او به وقتِ باریدنِ باران

بانوی غزه / فلسطین
بارانی که برسرت میبارد اگر امانت داد وتوانستی بچهات را کول کنی وباخود ببری، کاغذ وقلم یادت نرود
بنویس بانو
باران امان داد بگریزیم
ماخانه نبودیم که خانه ویران شد
بنویس بانو
تامَردِ خانه سر به جنون نزند به گاهِ دیدن آواره گی خانه وبپندارد
محبوبهاش وپارهٔ تناش در زیر آوار ماندهاند
راستی پرسیدی کاغذ را کجا بگذارم تا مَردَم ببیند؟ خانهای نیست که سینهٔ دیوارش بگذارم کاغذ را
بنویس بانو
میتوانی کاغذ را به باد بسپاری
میتوانی مثل روزگار قدیم کاغذ را به منقار پرندهای بسپاری

بانوی غزه / فلسطین
شنیدهایم آن سوی تو
همسایهات – همان همسایهای که از سال 1948 به خانهات آمد وتو آب وغذایش دادی
همان همسایهای که در سال 1948 به گریه وزاری افتاد که ما را در کورههای هیتلر سوزاندهاند
همان همسایهای که گفته بود: این خانهٔ تو
فلسطین، سرزمین انبیاء ست
همان همسایهٔ تو
گفته بود: فلسطین سرزمین وحی است
همان همسایهٔ تو
گفته بود: فلسطین اولین قبلگاه مسلمانان است
همان همسایهٔ تو
گفته بود: مگر نه اینکه مسلمانان شُهره به مهمان نوازیاند؟
همان همسایهٔ تو گفته بود: مگر نه اینکه هر مسافر ره گم کردهای اگر سر از خانهٔ مسلمانی دربیاورد تا سه روز اطعامش میکنند؟
همان همسایه تو گفته بود: مگر نه اینکه تا سه روز جایش میدهند بیآنکه چیزی بپرسند از او؟

بانوی غزه / فلسطین
تو گفته بودی: آری چنینام من
بانوی غزه / فلسطین
تو گفته بودی: نمیتوانم چنین نباشم من
بانوی غزه / فلسطین
شنیدهام آن همسایهٔ ۱۹۴۸ آن سوتر مثل یک نمایشنامه، تکه تکه شدن تو را به تماشا نشسته است
بانوی غزه / فلسطین
تو از ۱۹۴۸ که این مهمان ناخوانده را اطعام کردی
تو را در خاک و با خاک و در زندان و در تبعید و شکنجه و آوار و آواره گی رها کرده است – تا به اکنون – تا به این لحظه..
بانوی غزه / فلسطین
شاعران تو در زندان شعر سرودند
کلمات شاعرانِ تو، گلوله شد نشست برسینهٔ همسایهٔ بیوفای تو
فرزندان تو درس را رها کردند، اسلحه به دست گرفتند
فرزندان تو میدانستند در سرزمینی که ندارند، درس به چه میآید؟

بانوی غزه / فلسطین
همان همسایهٔ تو امروز صاحبان فراوانی یافته است
همانانی که همسایهٔ تو را از خاکشان راندند، اکنون مدافعِ همسایهٔ تو شدهاند
وبر سر تو وکودکانت که آن همسایه را پناه دادی، بارانِ گلوله میریزند
دشمنانِ دیروزِ همسایهات، امروز برای او گُنبد آهنی میسازند واورا درتکه تکه کردن تو یاری میدهند.
بانوی غزه / فلسطین
ما این سو ماندهایم با دوربینهایی در دست
ما این سو ماندهایم با قلمهایی برآمده
ما این سو ماندهایم حیران
چه باید کرد؟
برای آمدن کنار پیکرت از چه راهی باید آمد؟
تمام راهها را همسایهٔ بیچشم وروی تو به روی ما که مهمان توهستیم بسته است

بانوی غزه / فلسطین
ما اندیشیدیم حالا که برسرت باران گلوله میبارد
حالا که سیل خون پیکر کودکان تو را غرق خود کرده است
میتوانیم با خون خود، زندگی را باری دیگر به کودکان تو باز گردانیم

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار