روایت طاهری‌نژاد از اسارت به دست بعثی‌ها

از شادی بعثی‌ها تا هلهله‌ی بصره‌ای‌ها

بعد از طی مسافتی و عبور از شهر خونگرم خرمشهر ما را وارد شهر بصره کردند. در تمام مسیر در میان نظامیان و چه در میان مردم ما را به نمایش گذاشتند و تا تواستند از ما بهره برداری سیاسی و تبلیغی کردند. در مسیر علاوه بر انجام حرکات نمایشی مانند رقصیدن و پایکوبی با تیراندازی هوایی و زخم زبان زدن و بعضا با پرتاب سنگ و چوب از ما استقبال کردند.
کد خبر: ۲۵۲۳۸
تاریخ انتشار: ۲۵ مرداد ۱۳۹۳ - ۰۹:۳۰ - 16August 2014

از شادی بعثی‌ها تا هلهله‌ی بصره‌ای‌ها

به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس از یزد، بمناسبت سالروز ورود آزادگان به میهن عزیزمان خاطرات «محمد علی طاهری نژاد» از اسرای زندانهای عراق و عضو هئیت علمی دانشگاه را با هم میخوانیم:

تمام کسانی که زنده مانده بودیم با لباسهای گل آلود و بعضا خون آلود در چنبره بعثیها قرار گرفتیم و با ناامیدی توسط آنان از سنگرهایمان بیرون کشیده شدیم و ما را با کتک کاری به سمت سنگرهای خودشان بردند. نیروهای جبهه باطل نعره شادی و قهقهه مستانه خود را بلند کرده بودند و با شلیک مدارم شادی توام با غرور خود را به رخ ما میکشیدند گویا میخواستند به خواسته نهایی خود که کشتن ما بود دست یابند. از طرف دیگر توپخانهها و خمپاره اندازهای خودی که ظاهرا تازه از خواب بیدار شده بودند، مرتب مواضع عراقیها را میزدند اما غافل از اینکه ممکن است نیروهای خودی که به دست بعثیها اسیر شدهاند مورد اصابت قرار گیرند.

این اتفاق هر چند برای اسرا نیفتاد  ولی برخی از نیروهای دشمن زخمی شدند و همین امر موجب شد عکس العملهایی از جانب آنان صورت گیرد. جمعی از همین نیروها در حالی که خود را در پناه تانک و سنگرهایشان قرار داده بودند گرداگرد ما جمع شده بودند. به نظر میرسید منتظر دستور مافوق خود هستند. ساعت حدود دوازده ظهر شده بود بعضی از عراقیها از فرصت پیش آمده به خاطره قطع شدن خمپاره اندازهای ایرانی استفاده کردند و به غارت وسایل شخصی اسرا از جمله ساعت، انگشتر و... دست زدند.

بعد از طی مسافتی و عبور از شهر خونگرم خرمشهر ما را وارد شهر بصره کردند. در تمام مسیر در میان نظامیان و چه در میان مردم ما را به نمایش گذاشتند و تا تواستند از ما بهره برداری سیاسی و تبلیغی کردند. در مسیر علاوه بر انجام حرکات نمایشی مانند رقصیدن و پایکوبی با تیراندازی هوایی و زخم زبان زدن و بعضا با پرتاب سنگ و چوب از ما استقبال کردند.

حوالی غروب بود که به پادگانی در شهر بصره رسیدیم، ماشینها در مقابل سولهای در پادگان توقف کردند آنگاه همه ما را با سر و صدا و ضرب و شتم پیاده کردند و به داخل سوله فرستادند.

نظر شما
پربیننده ها