بررسی سناریوهای ده‌ساله‌ی غرب در برابر برنامه‌ی هسته‌ای ایران؛

همه‌ی گزینه‌ها روی میز است!

غرب که برای یک دهه با امنیتی‌سازی پرونده‌ی ایران و ارجاع آن به شورای امنیت تلاش کرد ایران را وادار به عقب‌نشینی از حقوق خود کند و در این راستا همه‌ی گزینه‌ها را آزمایش کرد، در پایان مجبور شد پای میز مذاکره از موضعی مساوی با ایران بیاید.
کد خبر: ۷۸۲۸
تاریخ انتشار: ۲۱ آذر ۱۳۹۲ - ۱۳:۲۵ - 12December 2013

همه‌ی گزینه‌ها روی میز است!

به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس، "احمد جرفی" کارشناس مسائل بین المللی در یاداشتی درباره سناریوهای ده ساله غرب در برابر برنامه هسته ای ایران در برهان نوشت:

یک دهه از جنجالآفرینی غرب و به طور مشخص آمریکا و کشورهای اروپایی در کنار برخی متحدان منطقهای آنها پیرامون برنامهی هستهای جمهوری اسلامی ایران میگذرد. گروهی که خود را معادل «جامعهی بینالمللی» قلمداد میکنند و برنامههای صلحآمیز هستهای ایران را مشکوک و دارای ابعاد نظامی میدانند که تهدیدی علیه صلح و امنیت بینالمللی است، در این یک دهه گزینهها و سناریوهای مختلفی را برای منصرف کردن ایران از پیگیری برنامهی هستهای قانونمند خود به آزمون گذاشتند.
 
تجربیات بینالمللی بازیگرانی همچون عراق عصر صدام حسین، لیبی عصر معمر قذافی و کرهی شمالی نیز آنها را در به نتیجه رسیدن در اعمال فشار و تهدید به جمهوری اسلامی ایران دلگرم مینمود. آنها در این عرصه تلاش بسیاری نمودند تا در افکار عمومی جهان، برنامهی هستهای ایران را نمونهی دیگری از برنامههای صدام و قذافی و کیم ایل جونگ جا بیندازند؛ در حالی که واقعیت این بود که ایران هرگز از چارچوبهای قوانین و حقوق بینالملل و همین طور معاهدهی منع گسترش هستهای موسوم به انپیتی عدول نکرد. فلذا قیاس ایران با نمونههای مذکور از اساس باطل بود.
 
غرب که اساساً با موجودیت و هویتی به نام جمهوری اسلامی از ابتدا مشکل داشت و قصد نداشت با واقعبینی تاریخ و وضعیت حال کشور ایران را درک نماید، برای حذف و تضعیف این موجودیت از هیچ تلاشی فروگذار نبود. جنجال پیرامون بحث هستهای ایران یکی از اهرمها و روشهای فوقالعاده خطرناک غرب برای نیل به هدف خود است که در واقع به دنبال حذف هویت ایران در قامت نظام جمهوری اسلامی است. در این مسیر غرب همهی گزینهها و سناریوها را آزموده است. غرب که تا کنون با تطمیع، فریب، تهدید به حملهی نظامی، تحریم و فشار راه به جایی نبرده، به این نتیجه رسیده است که گزینهی ایران متفاوت از گزینههای لیبی و عراق است. موفقیت جمهوری اسلامی ایران در گرفتن و حفظ حقوق هستهای خود، که در مذاکرات ژنو تحت عنوان برنامهی اقدام مشترک به دست آمد، چهار نکتهی اساسی را گوشزد میکند:
 
1. ایران کشوری مستقل با نظامی دارای حمایت و پایگاه مردمی و برخاسته از ارزشها و آرمانهای جامعه است و با رژیمهای دیکتاتوری سابق عراق و لیبی کاملاً متفاوت است.
 
2. مدل رفتاری ایران با ترکیبی از مقاومت مردمی و درایت حاکمان به الگویی متفاوت و منحصربهفرد در سطح جهان تبدیل شد. ایران نماد مقاومت و دفاع از حقوق خود در عرصهی نظام بینالملل، خط بطلانی بر سیاستهای برتریجویانه و باجخواهانه در قالب آنچه با صدام و قذافی کردند کشید.
 
3. مذاکره در سطح برابر و حائز ویژگی احترام متقابل از سوی غرب با جمهوری اسلامی ایران تنها پس از ناکارآمدی گزینههای غرب همچون فشار، تهدید به حملهی نظامی، ایرانهراسی، تحریم و سیاست به اصطلاح تغییر رژیم صورت پذیرفت. در واقع غرب گزینه و چارهای جز مذاکره نداشت.
 
4. ایران نه تنها تسلیم فشارهای غرب نشد و از حقوق هستهای خود دست نکشید، بلکه موفق شد حق غنیسازی خود در خاک ایران را به علاوهی برداشتن گامبهگام تحریمهای غیرقانونی غرب به دست آورد. در ادامه با توجه به روند تاریخی موضوع برنامهی هستهای کشورمان، سناریوهایی که برای مقابله با آنها در پیش گرفته شده است تشریح خواهد شد.
 
سناریوهای غرب در مقابل جمهوری اسلامی ایران در ده سال مذاکرهی هستهای

 
1. تلاش برای اقناع ایران در فرآیند مذاکره و فشار
 
از ابتدای مذاکرات ایران و کشورهای غربی که در ابتدای میان ایران و تروئیکای اروپایی در سال 1382 آغاز شد، غربیها در فضایی که متأثر از دوران یکجانبهگرایی جرج بوش بود، تلاش کردند در فرآیندی از مذاکره (از سوی اروپاییها) و فشار و تهدید برآمده از حضور نظامی آمریکا در مرزهای ایران (لشکرکشی آمریکا و متحدانش به افغانستان و عراق)، جمهوری اسلامی ایران را قانع کنند دست از برنامهی هستهای خود بکشد. وزرای خارجهی اروپایی متشکل از جک استراو (انگلیس)، یوشکا فیشر (آلمان) و دومینیک دو ویلپین (فرانسه) و هیئت ایرانی به ریاست حسن روحانی و کمال خرازی، مذاکرات مفصلی را تجربه نمودند که ماحصل آن، سه تفاهمنامهی تهران، بروکسل و پاریس بود. در این میان، مقامات و تیم مذاکرهکنندهی کشورمان، با تکیه بر اصل روشنگری و اطمینان خاطر از ماهیت برنامههای هستهای ایران و همچنین تلاش برای حل اختلافات، در ابتدا رویهی همکاریجویانهای را در پیش گرفتند.
 
اگرچه اروپاییها با استفاده از مزایا و منافع روابط دوجانبه با ایران و اهمیت جایگاه این کشور در پرتو مسائل ژئوپلیتیکی، انرژی و بازار تجاری به دنبال مذاکره بودند، اما این مذاکرات اساساً در فضایی همراه با فشار و تهدید غیرمستقیم از ناحیهی حضور نظامی آمریکا در جریان بود که اصطلاحاً دیپلماسی چماق و هویج نامیده میشود.
 
سیاست دوشقی غرب که در یک سمت سعی میشد با گزینههای در دسترستر ایران را به انصراف از حق غنیسازی وادار کند (این مأموریت به اروپاییان واگذار شده بود) و از سوی دیگر به دنبال آن بودند از حضورشان در منطقه به دو گونه استفاده کنند؛ یکی برای اعمال فشار بر ایران به واسطهی تهدید نظامی و دیگری کمک گرفتن از ایران به عنوان یک قدرت منطقهای در همکاری با غرب برای افزایش ضریب موفقیت لشکرکشی به عراق و افغانستان و به عبارت بهتر مهار ایران از طریق همکاری در حل بحرانهای منطقهای. سیاست اقناع و فشار در سالهای بعد و مذاکرات 2003 تا 2013 نیز کماکان به موازات دیگر گزینهها تداوم داشت؛ چرا که راهحل کمهزینهای برای غرب در دستیابی به تسلیم ایران بود.
 
2.  تهدید به حملهی نظامی

 
«همهی گزینهها روی میز است.» این جمله بارها از سوی مقامات آمریکایی، رژیم صهیونیستی و اروپایی در سالیان اخیر در عناوین شبکههای خبری، تیترهای روزنامهها و کنفرانسهای مطبوعاتی دیده و شنیده شده است. همهی گزینهها اشاره به این دارد که گزینهی نظامی نیز در دستور کار غرب در مقابل برنامهی هستهای ایران است. غرب در همهی این سالها سیاستی جالب داشت که البته در بسیاری از موارد، متأسفانه موفق به دستکاری افکار عمومی خود نیز شد. آن سیاست این بود که مذاکره را در شرایط فشار و ارعاب و تهدید هدایت و سعی میکرد حقوق ایران را نیز به رسمیت نشناسد و اساساً از موضعی برابر با ایران رفتار ننماید.
 
پس از رد شدن خواستههای آنان از سوی مقامات ایرانی، به افکار عمومی این گونه القا میکردند که ما فرصت کافی برای مذاکره در اختیار ایران قرار دادیم، اما ایرانیها از این فرصت استفاده نکردند. لذا چارهای جز گزینهی نظامی نیست و اصطلاحاً همهی گزینهها روی میز است.
 
در گام بعد به این عقلانیت رسیده بودند که وضعیت نظامی ایران قابل قیاس با افغانستان، عراق و دیگران نیست و علاوه بر اینکه ایران نیروهای مسلح ورزیده و توانمندیهای نظامی قابل توجهی در حوزههای زمینی، دریایی و هوایی دارد، در حوزهی جنگهای نامتقارن نیز دارای تواناییهای غیرقابل انکار است و همزمان از یک نظام سیاسی باثبات و مشروع در کنار پایگاه وسیع مردمی برخوردار است. لذا خودبهخود گزینهی نظامی در حوزهی سختافزاری کنار میرفت، اما گزینهی نرمافزاری نظامی به صورت هوشمند در دستور کارشان بود که عمدتاً در عرصهی خرابکاری در سایتهای هستهای ایران به وسیلهی ویروسهایی همچون «استاکس نت» در سال 2009 قابل اشاره است؛ اقدامی که نقض قواعد حقوق بینالملل است. گزینهی نظامی عموماً در میان گروههای تندرو در آمریکا و رژیم صهیونیستی مطرح بوده است و جریانهای معتدل با ملاحظهی عواقب و خطرات آن، صرفاً در حد لفاظی از آن استفاده نمودند.
 
در این سالها محافل غربی تلاش نمودند با بزرگنمایی تهدید ایران به عنوان کشوری که در آستانهی دستیابی به بمب هستهای است یا برنامهی نظامی را در حوزهی هستهای در پیش گرفته است، بحث گزینهی نظامی را به طور جدی پیگیری کنند. طرفداران گزینهی نظامی به دو دسته تقسیم میشدند. نقطهی مشترک در دیدگاه هر دو گروه این بود که هزینهها و عواقب حملهی نظامی به ایران بسیار بالا و غیرقابل پیشبینی است و منجر به رشد احساسات ملیگرایانه ایرانیان و نفرت بیشتر از غرب و آمریکاستیزی خواهد شد.
 
این ملاحظه آنها را به دو دسته سیاستها تشویق میکرد؛ یک عده حاضر بودند تمام خطرات و هزینههای نظامی را تحمل کنند، اما ایران هستهای را نبینند. عدهای دیگر مایل نبودند هزینهها و نابسامانیهای حملهی نظامی به ایران را بپردازند و بر این باور بودند میتوان از طریق سیاست بازدارندگی و مهار، ایران هستهای را کنترل کرد. از سوی دیگر، گروهی راهحلی میانه را توصیه میکردند و از حمله و بمباران تأسیسات و اماکن زیربنایی و استراتژیک ایران سخن به میان میآوردند. اما در نهایت توان بازدارندگی جمهوری اسلامی ایران مانع از هر گونه اقدام غیرعقلایی نظامی غرب شد و فضاسازی و تهییج جبههی عبریـعربی در منطقه نیز کارساز نشد.
 
3. تحریمهای گستردهی اقتصادی
 
یکی دیگر از سناریوهای آمریکا و غرب برای مقابله با دستیابی ایران به دانش هستهای، اعمال تحریمهای اقتصادی بود. غربیها در سال 1385 به بهانهی عدم پایبندی ایران به تعهدات بینالمللی خود، پروندهی ایران را از آژانس به شورای امنیت سازمان ملل فرستادند و در این راستا، تحریمهای گوناگونی را در چارچوب فصل هفتم منشور در قالب شش قطعنامه وضع کردند. این تحریمها با اقدامات گستردهی یکجانبه از سوی آمریکا و اتحادیهی اروپا نیز دنبال شد.
 
هدف اصلی غرب از تحریمهای اقتصادی، تغییر رفتار ایران بود. بدین صورت که افزایش فشار در حوزهی زندگی و اقتصاد مردم، سیاستمداران ایرانی را مجاب خواهد کرد دست از ادامهی برنامهی هستهای بکشند و با تعلیق و تعطیلی غنیسازی، غرب نیز دست از تحریمها و اعمال فشارها میکشد. این الگوی رفتاری (اعمال تحریمها بر اساس فصل 7 منشور) در مورد همهی کشورها در دوران پس از جنگ جهانی دوم و ایجاد سازمان ملل، پاسخ مناسب گرفته بود و منجر به تغییر رفتار این کشورها در مقابل فشار ناشی از تحریم شده بود.
 
عراق عصر صدام و برنامهی نفت در برابر غذا، از نمونههای گویای آن است. لذا آمریکا و غرب بر این باور بودند میتوانند با استفاده از این حربه، جمهوری اسلامی ایران را به تسلیم وادارند و رفتار ایران را تغییر دهند. غربیها که از تناقض این سیاست با اصول مورد ادعای خود در قالب حقوق بشر آگاه بودند، این تحریمها را ذیل عنوان «تحریمهای هوشمند» اعمال نمودند؛ در حالی که این تحریمهای گسترده و غیرانسانی به هیچ وجه حائز عناصر تعریف هوشمند نبودند. این سیاست نیز تنها دو اثر داشت:
 
1. بسیاری از اقشار مردم ایران با وجه عملی و ملموس سیاست غرب آشنا شدند و به نوعی به حس تنفر و انزجار از غرب در میان ایرانیان دامن زده شد.
 
2. خوداتکایی و خودکفایی در بسیاری از عرصههای علمی، اقتصادی و فناوری برای ایران به واسطهی همین تحریمها حاصل شد. لذا غربیها از این سناریو نیز نتیجهی مطلوب خود را نگرفتند.
 
4. سیاست تغییر رژیم
 
سیاست دیگر آمریکا و متحدانش برای جلوگیری از یک ایران مستقل دارای فناوری هستهای، سیاست تغییر رژیم بوده است که البته از ابتدای تشکیل جمهوری اسلامی ایران تعقیب شده است. به باور آنها، رژیم جایگزین از ادامهی برنامههای هستهای منصرف خواهد شد. آمریکا در سال 2001، عراق، ایران و کرهی شمالی را محور شرارت نامید؛ چرا که قرار بود سیاست تغییر رژیم پس از عراق، در ایران نیز دنبال شود. بوش بر این باور بود که رژیم جایگزین احتمالاً دیگر به دنبال برنامههای هستهای نخواهد رفت یا اگر هم برود، ماهیت نخبگان آن (غربگرا یا ملیگرا) به گونهای است که تهدیدی برای آمریکا قلمداد نخواهند شد. اما تبعات و پیامدهای جنگ عراق، ناکارآمدی این سیاست را برای وی در رسیدن به اهدافش آشکار نمود. سیاست حیاتی دولت بوش تغییر رژیم بود؛ چرا که تغییر رژیم را کمخطرتر از زیستن در کنار کشورهای هستهای میدانست.
 
پس از ناکامی آمریکا و متحدانش در بهره گرفتن از سیاست تغییر رژیم از بیرون، آنها به دو صورت تلاش کردند این سیاست را به پیش ببرند؛ در وهلهی اول تلاش کردند با اعمال تحریمهای اقتصادی گسترده، مردم را علیه نظام حاکم بر ایران بشورانند، اما بر خلاف پیشبینی آنها، مردم با مقاومت و تحمل سختیهای برآمده از تحریم، با شرکت پرشور در انتخابات ریاستجمهوری سال 92 و حمایت گسترده و آشکار خود از سیاستهای استقلالطلبانه و اصولی نظام سیاسی جمهوری اسلامی، این سناریو را نیز نقش بر آب کردند. در وهله دوم سعی نمودند با اعمال تحریم و فروپاشی شیرازهی اقتصادی و اجتماعی ایران، ساختارها و نظام سیاسی ایران را در وضعیتی قرار دهند که با ایجاد فضای نارضایتی در سالهای آینده، با یک حملهی خارجی به راحتی بتوانند نظام حاکم بر ایران را تغییر دهند که این تلاش آنها نیز عقیم ماند.
 
5. تسلیم در برابر حق غنیسازی ایران و نیاز غرب به جلب اعتماد مردم ایران
 
با اثبات ناکارآمدی تمام گزینههای غرب و خنثی شدن همهی آنها به وسیلهی نظام جمهوری اسلامی و مردم و همچنین با دیپلماسی کارآمد تیم مذاکرهکنندهی کشورمان، غرب در مذاکرات ژنو6 چارهای جز تسلیم در برابر خواستهی قانونی ایران، مبنی بر دستیابی به حقوق هستهای خود، شامل غنیسازی در خاک ایران و... نداشت. توافقی که در سه آذر 1392 در ژنو، بین ایران و 5+1 به دست آمد و بر اساس آن، حقوق هستهای ایران توسط طرف مقابل به رسمیت شناخته شد و مورد احترام قرار گرفت. هرچند این توافقنامه با اما و اگرهای زیادی همراه است و نقدهای اساسی بر آن وارد است، اما نقش توافقنامه در برابر غرب مهم است. غرب که برای یک دهه، با امنیتیسازی پروندهی ایران و ارجاع آن به شورای امنیت تلاش کرد ایران را وادار به عقبنشینی از حقوق خود و دست کشیدن از غنیسازی کند و در این راستا، همهی گزینهها را آزمایش کرد، در پایان حقوق هستهای ایران را به رسمیت شناخت. در این میان، هرچند هزینههایی به کشور ما تحمیل شد، اما این مسئله که مقاومت در برابر زیادهخواهی سرانجام به نتیجه خواهد رسید، برای همگان اثبات شد.
 
نتیجهگیری
 
مذاکرات پیرامون پروندهی هستهای ایران از اکتبر 2003 تا نوامبر 2013 به اشکال مختلف به درازا کشیده است. ایران در ابتدای این روند، با نگرشی مثبت، به صورت داوطلبانه، غنیسازی را تعلیق کرد و پروتکل الحاقی را بدون تصویب، صرفاً برای نشان دادن حسن نیت دربارهی برنامهی هستهای صلحآمیز خود به شکل داوطلبانه اجرا کرد. در مقابل، غربیها با زیادهخواهی و سوءتعبیر، شفافیت ایران را دال بر ضعف ایران گرفتند و پرونده و روند مذاکرات را به سمت انکار حقوق هستهای ایران، اعم از غنیسازی و چرخهی کامل سوخت و... بردند و سپس با ادعای عدم پایبندی ایران به تعهدات خود، با ارجاع (بیاساس به لحاظ حقوق بینالملل) پرونده به شورای امنیت سازمان ملل، این مسئلهی ساده در چارچوب روابط ایران و آژانس را به موضوعی به شدت امنیتی در چارچوب فصل هفتم منشور تبدیل کردند.
 
اما تهدید، تحریم، حملهی نظامی، فشار اقتصادی و... هیچ کدام در پیشبرد منویات غرب اثرگذار نبود و بر ارادهی دولت و ملت ایران نیز تأثیری نداشت. در پایان ایران موفق شد با مقاومت و درایت، به حقوق هستهای خود دست یابد و غرب متعهد شد تحریمهای ناعادلانه و بیمبنای خود را به طور تدریجی برچیند. ایران نیز در حوزهی اطمینانبخشی به غرب پیرامون صلحآمیز بودن برنامهاش، تلاشهایی انجام خواهد داد؛ تعهدی که در پرتو صلحآمیز بودن برنامهی هستهای ایران و حرام بودن استفادهی نظامی از دانش هستهای طبق آموزههای اسلامی و فتوای مقام معظم رهبری، مسئلهی مهمی نیست.
 
 

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار