شهید مدافع حرم «سید مهدی ذاکر حسینی»؛

رجزخوان واقعی برای دشمنان حضرت زینب (س)

پدر شهید مهدی ذاکر حسینی با اشاره به خصوصیات فرزند شهیدش گفت: مهدی خود را فدایی حضرت زینب (ع) می دانست و در این راه از جانش گذشت وی برایش دفاع از حرم و مظلومان مهم بود و به معنای واقعی، مهدی تعزیه خوان حضرت زینب (س) شد.
کد خبر: ۲۲۲۴۲۶
تاریخ انتشار: ۰۱ فروردين ۱۳۹۶ - ۱۱:۰۰ - 21March 2017
به گزارش خبرنگار دفاع پرس از تهران، «امیرعلی ذاکر حسینی» 58 ساله، بازنشسته و سرهنگ نیروی هوایی در حال حاضر مدیریت تاسیسات شهرک اکباتان را به عهده دارد. وی پدر شهید جاوید الاثر مدافع حرم «سید مهدی ذاکر حسینی» است؛ شهیدی که مادرش چهار بار برایش عقیقه کرد تا سالم برگردد.

پدر این شهید بزرگوار درگفت وگو با خبرنگار دفاع پرس با اشاره به دوران کودکی فرزند شهیدش اظهار داشت: مهدی در سال 1363 در بیمارستان الوند در خیابان حسن آباد تهران به دنیا آمد. به دلیل شغلم که ارتشی بودم در پایگاه همدان خدمت می کردم و مهدی در مدرسه پایگاه درس می خواند. همزمان با پیروزی انقلاب اسلامی 1357 به تهران آمدیم، دوران راهنمایی در مدرسه جابربن حیان اکباتان درس خواند و دبیرستان در مدرسه  شهید عمویان ادامه تحصیل داد.

وی بیان کرد: مهدی در دوران کودکی به فوتبال علاقه مند بود، با هم به استادیوم آزادی می رفتیم. یک عکس هم دارد که در استادیوم روی توپ نشسته و با هم عکس گرفتیم. به کاراته و کشتی نیز علاقه مند بود.

پدر شهید افزود: علاقه خاصی به مسائل رزمی داشت، البته طبیعی بود در خانواده نظامی بزرگ شده بود. بازی های رزمی و کامپیوتری از جمله مواردی بود که در زمان  های مختلف به این قبیل سرگرمی ها می پرداخت. کتاب های مختلف مذهبی نهج البلاغه، منتهی الامال و زندگی ائمه (ع) و زندگی امام حسین(ع) را مطالعه می کرد.

 
 من رجز خوان تعزیه پسرم رجز خوان واقعی خواهرسالار شهیدان شد
 

وی با اشاره به ساده زیستی مهدی  بیان کرد: مهدی در دوران نوجوانی ساده زیست بود و اهل تشریفات، به سلامت غذایی خودش اهمیت می داد و به مسائل شخصیش می رسید به طوری که پرخوری نمی کرد و کم حجم  غذا می خورد. ازهمه اعضای خانواده سالم تر بود و هرگز در بیمارستان بستری نشد. بیشتر مواد غذایی که می خورد گیاهی بود.

پدر این شهید والا مقام یادآور شد: تعزیه خوانی و مداحی در خانواده ما ارثی است. پدر بزرگ و پدرم هر 2 تعزیه خوان بودند. پدر بزرگ مهدی شال سیاهی برسرش می بست. مهدی هم در سوریه شال سیاهی برسرش می بست و تعزیه خوان و رجزخوان واقعی برای دشمنان حضرت زینب (س) و سالار شهیدان  شد.

وی در مورد نحوه کار کردن فرزند شهیدش گفت: بسیار وقت شناس بود آن قدر صبح زود از خانه بیرون می رفت که هنوز هوا تاریک بود. خیلی جدی و با علاقه آموزش های نظامی را یادگرفت تا این که خودش مربی شد. وقت بیهوده و تلف شده نداشت. هنوز کاری تمام نشده بود بلا فاصله کار دیگری را آغاز می کرد و می گفت کار بهترین تفریح برایم است.

پدر شهید ادامه داد: با دریافت لوح افتخار پاسدار نمونه لشکر 27 محمد رسول الله در سال 1394 شد. مهدی بسیار منظم، پرتلاش و با پشتکار بود و از بیکاری نفرت داشت.

 
 من رجز خوان تعزیه پسرم رجز خوان واقعی خواهرسالار شهیدان شد

وی با اشاره به این نکته که مهدی  اهل انفاق و رسیدگی به مستمندان بود، یادآور شد: معتقد بود که اگر خرج کنی و بخشنده باشی ثروتمند هستی و ثروت را در جمع کردن(مال) نمی دانست، ثروت در بخشنده بودن برایش مفهوم پیدا می کرد. ساده می پوشید و ساده زندگی می کرد و ظلم ستیز و مظلوم نواز بود. یکی از کارهایی که بعد از شهادت مهدی برای ما مشخص شد این بود که مهدی خانواده هایی را در اطراف محله های فقیر نشین ورامین شناسایی کرده بود و به آنها کمک می کرد و نیز خانواده هایی که یتیم بودند و سرپرستی نداشتند بخشی از حقوق خود را به آنها اختصاص داده بود.

پدر شهید ادامه داد: اگر به کاری دل می بست تا آخرش می ایستاد اگر به فردی قول می داد حتما عمل می کرد. مادر بزرگش به مهدی خیلی علاقه داشت و همیشه می گفت دست مهدی شفاست و هر وقت بیمار می شد بامهدی به دکتر می رفت یا هر وقت استخوان هایش درد می گرفت می گفت مهدی می تواند خوب قولنج مرا بگیرد.

وی گفت: من به عنوان پدر مهدی ندیدم هرگز عصبانی و ناراحت شود. همیشه اعتقاد داشت می توان با صحبت مسائل را حل کرد و اگر موردی پیش می آمد باخنده می گفت «با عصبانیت مشکلی حل نمی شود باید صحبت و مذاکره کنیم».

حسینی با اشاره به یادآوری بهترین خاطره ای که از مهدی و هم رزمانش در ذهنش به یادگار مانده، گفت:  مهدی از سال 93 برای حضور در جبهه مقاومت آموزش های تخصصی را فرا می گرفت و به صورت تکمیلی آموزش دوره های  تکاوری را آموخت و قصد رفتن به سوریه را داشت. هنگامی که مهدی می خواست به سوریه برود مادرش ناراحت بود ولی وقتی گفت هنگامی که مردم مظلوم سوریه در سختی هستند ماندن برایش هیچ معنا و مفهومی ندارد دیگر کسی مخالفت با وی نکرد. اربعین سال گذشته من در پیاده روی اربعین حضور داشتم و مهدی در سوریه بود. وقتی از زیارت اربعین برگشتم، مهدی هم به همراه چند تن از دوستانش که از رزمندگان و پیشکسوت دوران دفاع مقدس و اهوازی بودند به منزل ما آمدند رزمندگانی که اهل فضیلت و تقوا بودند شبی به یاد ماندنی را در خاطره مان ثبت کردند.

وی ادامه داد: ابتدای شب به بیان یادآوری خاطرات دوران دفاع مقدس با یکدیگر پرداختیم وقتی زمان استراحت فرا رسید زمان عشق بازی و مناجات با خدای مجاهدان راه حق  فرا رسید قرآن و دعا می خواندند و نیز هنگامی که شب از نیمه گذشت سجاده های آسمانی شان را گشودند و به نماز شب مشغول شدند. تا صبح بیدار و مشغول عبادت بودند.

 
من رجز خوان تعزیه پسرم رجز خوان واقعی خواهرسالار شهیدان شد 
 

وی ادامه داد: یکی از این دوستان مهدی که جوانتر از رزمندگان دوران دفاع مقدس بود شهید «حجت الاسلام محمد کیهانی» که معاون شهرداری اهواز بود و بعد از مهدی شهید شد بود است. البته شهید کیهانی لباس روحانیت نپوشیده بود و کسی نمی دانست. به خاطر صمیمیتی که بین پسرم و شهید محمد کیهانی به وجود آمده بود این موضوع را می دانست و گرنه بسیاری از همکاران شهرداری اهوازی وی نیز خبر نداشتند. وی شخصیتی خاص بود سریع انسان جذب شخصیتش می شد. در نهایت دوستان مهدی نماز صبح را خواندند و طولی نکشید که رفتند.

 پدر شهید یادآورشد: مهدی فرمانده 20 نفر برای دفاع از روستای خلسه،در جنوب غربی حلب بود. 22خرداد ماموریت فرزندم و 20 نفر دیگر آغاز شده و تا 27 خرداد در این روستا حضور داشتند  و بسیاری از تکفیری ها را کشته بودند. در شب عملیات مهدی غذا نخورده بود، فقط  به این نکته می اندیشید که چگونه برای عملیات برنامه ریزی و طراحی کند که موفقیت و پیروزی در عملیات صددر صد باشد. در حین عملیات تیری به دستش می خورد و زخمی می شود. همرزمانش از وی می خواهند به عقب برود و مهدی می گوید من مسئول نیروهایم هستم و نمی توانم آنها را به حال خود رها کنم درهمین راستا، دشمن با شدت به سمت رزمندگان جبهه مقاومت حمله می کند. وقتی مهدی دید رزمندگان جبهه مقاومت در خطر هستند، آنها را با وسیله نقلیه به عقب فرستاد و مهدی خودش را در پناه ساختمان در حالی که دشمن را با تیراندازی نامنظم مشغول می کند رزمندگان جبهه مقاومت را از دست جبهه النصره نجات می دهد. مهدی با این کارش توانست همرزمانش را از حلقه محاصره دشمن بیرون بیاورد و خودش شهید می شود.

پدر شهید خاطر نشان کرد: دنیا برایش کوچک بود و زیاد به آن بهایی نمی داد. می گفت «دوست ندارم در رختخواب بمیرم در هر سنی که باشیم و خدای بزرگ صلاح بداند در راه خدا و برای جهاد و در صحنه نبرد شهید شوم بالاخره هرانسانی باید از دنیا برود آیا بهتر نیست مرگش با شهادت باشد.» مهدی در نهایت به آرزویش رسید.

وی با اشاره به نکته ای از وصیت نامه فرزندش گفت: «حدود الهی را رعایت کردم  نه مالی از کسی خوردم و بدهکارم کسی نیستم خیالم راحت است خیال شما هم راحت باشد من فدایی و غلام حضرت زینب (ع) هستم و تا آخرین قطره خونم  دفاع می کنم. دفاع از مظلوم حد و مرز ندارد امام حسین (ع) من را طلبیده است.» بهترین دعایش «اللهم عجل لویک فرج » بود.

شهید جاویدالاثر مدافع حرم سید مهدی ذاکرحسینی عضو پایگاه بسیج خاتم الانبیاء(ص) ناحیه قدس و از  پاسداران لشکر عملیاتی 27 حضرت محمد رسول االله(ص) بود که 24 خرداد امسال در دفاع از حرم حضرت زینب (س) درحومه شهر حلب  سوریه به شهادت رسید و پیکرمطهرش تاکنون به کشور بازنگشته است.

انتهای پیام/191    
نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار