۱۲ بهمن ۵۷ در شعر انقلاب/ بهمن درون صفحه اول بهار شد

سالروز بازگشت تاریخی و انقلابی امام امت به میهن عزیز اسلامی مناسبتی است که در شعر شاعران هم متجلی است.
کد خبر: ۲۲۴۴۹۸
تاریخ انتشار: ۱۲ بهمن ۱۳۹۵ - ۱۳:۰۸ - 31January 2017
۱۲ بهمن ۵۷ در شعر انقلاب؛ بهمن درون صفحه اول بهار شدبه گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس، دوازدهم بهمن ماه سال ۱۳۵۷، یکی از شیرین ترین روزهای تاریخ انقلاب اسلامی است؛ روزی که ملت انقلابی ایران شاهد بازگشت پیر و مراد خود به میهن بود:

می آید از دور، با یک بغل گُل

می آورد او، یک باغ سنبل

بر چهره او لبخند پیداست

یعنی که امروز، یک روز زیباست

وقتی که آمد، لبها شکفتند

با رهبر خود، صد نکته گفتند

آن روز رهبر، مثل نگین بود

در حلقه ما، او بهترین بود

این مناسبت در شعر شاعران ایران زمین هم جایگاه خاصی دارد که امروز و در طلیعه سی و هشتمین بهار انقلاب، آن را به تماشا می نشینیم.

و اما یکی از شاعرانی که درباره این مناسبت خجسته شعر دارد، فیض الله خدایی با این شعر است؛ شعری که در آن به آیه شریفه «جاء الحق و زهق الباطل؛ حق آمد و باطل رفت» اشاره شده است:

شب تاریک رفت و فجر گردید از افق پیدا

شد ایران چون گلستان از قدوم رهبر دانا

خمینی آمد و طاغوتیان رفتند از کشور

بلی! چون نور آمد رفت ظلمت از شب یلدا

فتاده لرزه بر اندام هر طاغوت و طاغوتی

چو سحر سامری در پیش پای معجز موسی

به بهمن ماه در ایران هزاران گل شکوفا شد

ولی خون شهیدان آبیاری کرده این گلها

تحقق یافت «جاءَ الحَقُّ» باطل مضمحل گردید

به سعی و اتّحاد مسلمین از پیر و از برنا

به سهم خود کند هرکس کمک در راه آزادی

«خدایی» هم بود یک قطره کوچک از این دریا

شعر دیگر، شعر ماندگار محمدعلی ابرآویز، شاعر برجسته انقلاب است که سرود آن نیز اجرا شده است:

بوی گل سوسن و یاسمن آید

عطر بهاران کنون از سفر آید

جان ز تن رفتگان سوی تن آید

رهبر محبوب خلق از سفر آید

دیو چو بیرون رود فرشته در آید

دیو چو بیرون رود فرشته در آید

بگذرد این روزگار تلخ تر از زهر

بار دگر روزگار چون شکر آید

هرچه مجاهد ز بند و حبس در آید

عمر زوال و ستم دگر به سر آید

چشم یزید زمان ز حدقه در آید

رهبر محبوب خلق از سفر آید

دیو چو بیرون رود فرشته در آید

دیو چو بیرون رود فرشته در آید

بگذرد این روزگار تلخ تر از زهر

بار دگر روزگار چون شکر آید

و اینک شعری از رضا اسماعیلی را درباره ۱۲ بهمن به نظاره می نشینیم:

امام ،آن که دلش چشمه سار معنا بود
تمام زندگی اش یک قیام زیبا بود

نگاه شرقی او چلچراغی از رؤیا
به سقف شب زده ی مشرق معما بود

دلش مترجم آواز روشن خورشید
لبش مُفسر لبخند صبح فردا بود

دو چشم روشن او یک دوبیتی زیبا
درون دفتر احساس سرخ گلها بود

دلش انار َترَک خورده ی پر از آتش
گدازه های دلش دانه دانه پیدا بود

تمام زندگی اش بوی سادگی می داد
کسی به سادگی او نبود، آیا بود؟

دوباره آمد و آئینه را تبسم کرد
امام آینه های بهارسیما بود

کسی به پینه ی دستان ما نمی خندید
امام، حامی ما پابرهنگان، تا بود

قسم به چشمه ز چشمان او نشد سیراب
دلم که عاشق آن بیکرانه دریا بود

شبی تمام دلش جذب نور مطلق شد
غروب او چو طلوعش قشنگ و زیبا بود

شبنم فرضی زاده هم در بخشی از شعر خود درباره این مناسبت چنین سروده است:

تو آمدی که نور بپاشی به شهر من

تو آمدی که باز جهان تازه تر شود

تهدیدها به دست تو تهدید می‌شدند

تو آمدی که وسوسه ‌ها بی اثر شود

تقویمها به خاطر چشمت عوض شدند

بهمن درون صفحه اول بهار شد

باران به عشق آمدنت سبز شد؛ رسید

تا آسمان به خاطر تو بیقرار شد

حتی زمین جسارت محض است پیش تو

آتش همیشه بنده‌ ی موی تو بوده است

دریا حساب می ‌برد از آبروی تو

شب تابع ستاره روی تو بوده است

روی مدار فرضی از هم گسیخته

آغوش باش و تنگ بغل کن سقوط را

لبهات را که باز کنی کار حل شده ست

لبهات را؛ نه، باغ درختان توت را

ما نسل سومیم و شما را ندیده‌ایم

ما را بخوان به مستی باران چشمهات

این پرسه ‌ها به داد دل ما نمی ‌رسد

دعوت بکن شبی به جمارانِ چشمهات

و این هم بخشی از شعر سعدالله زارعی به پاسداشت سالروز بازگشت نورانی امام انقلاب به جمع مردمان انقلابی:

روزی که او آمد، جهان رسم دگر یافت
آفاق نو شد، عاشقی سامان و سر یافت
روزی که او آمد، به خوبان وعده دادند
پایان رسید ایام غم، امت گهر یافت
روزی که او آمد، همه یک «روح» بودند
چون چوب نی کز ابر دل برگ و ثمر یافت
روزی که او آمد، ستم از نیمه تا شد
فرعون پا در گِل؛ ستم پیشه، شرر یافت
روزی که او آمد، وطن هرم ولا شد
آتشفشان هر گلبنی کز او خبر یافت
روزی که او آمد شهیدستان زهرا
روئید در هر ذره جان و ز او هنر یافت
روزی که او آمد، هزاران موج تابید
دریا به گل خندید و طعمی چون شکر یافت
روزی که او آمد، وطن یکباره جوشید
چون رود کز یک چشمه عمر معتبر یافت
روزی که او آمد، آفتاب فتح تابید
آرام شد دل، زانکه موسی را به بر یافت

و حُسن ختام این گفتار هم شعری است از پدر شعر انقلاب اسلامی، حمید سبزواری که در روز ورود امام به میهن و توسط جمعی از دانش آموزان، در فرودگاه مهرآباد اجرا شد:

خمینی ای امام، خمینی ای امام  
ای مجاهد ای مظهر شرف
ای گذشته ز جان در ره هدف
هر زمان می رسد از تو این ندا
ای اسیران و مستضعفان به پا
زیر بار ستم زندگی بس است
نزد طاغوتیان، بندگی بس است
بود شعار تو به راه حق قیام
ز ما تو را درود ز ما تو را سلام
خمینی ای امام، خمینی ای امام
ای مجاهد ای مظهر شرف
ای گذشته ز جان در ره هدف
چون نجات انسان شعار توست
مرگ در راه حق افتخار توست
این توئی، این توئی پاسدار حق
خصم اهریمنان، دوستدار حق
بود شعار تو به راه حق قیام
ز ما تو را درود ز ما تو را سلام
خمینی ای امام، خمینی ای امام
ای مجاهد ای مظهر شرف
ای گذشته ز جان در ره هدف
چون تو عزم صف دشمنان کنی
ترک سر، ترک تن، ترک جان کنی
نازم آن عزمِ دشمن شکار تو
خشم تو قهر تو اقتدار تو
بود شعار تو به راه حق قیام
ز ما تو را درود ز ما تو را سلام
خمینی ای امام، خمینی ای امام
ای مجاهد ای مظهر شرف
ای گذشته ز جان در ره هدف
لرزد از نام تو پایه ستم
پشت اهریمنان گشته از تو خم
مرز توحید را همچو سنگری
حافظ ملت و دین و دفتری
بود شعار تو به راه حق قیام
ز ما تو را درود ز ما تو را سلام
خمینی ای امام، خمینی ای امام
 
منبع: مهر
نظر شما
پربیننده ها