هنگ سوم، خاطرات یک پزشک اسیر عراقی

این کتاب از نوزده قسمت تشکیل شده. بر پیشانی آن یادداشت نویسنده حک شده و آخرین موضوع آن "شب قدر، شب رهایی" است.
کد خبر: ۴۰۷۰
تاریخ انتشار: ۱۰ مهر ۱۳۹۲ - ۰۷:۴۸ - 02October 2013

هنگ سوم، خاطرات یک پزشک اسیر عراقی

خبرگزاری دفاع مقدس: هنگ سوم، خاطرات یک پزشک اسیر عراقی است. دکتر «مجتبی الحسینی»، در قالب یک پزشک اسیر، کتابچه ای از خاطرات خود را به رشته ی تحریر در آورد تا سندی گویا بر مظلومیت ملت و انقلاب اسلامی ایران باشد و حقیقت جنگ را، که براساس تمایل و برنامه ریزی آمریکا و با کمک های بی دریغ مالی عربستان سعودی و کشورهای حاشیه ی خلیج فارس و حماقت صدام و حزب بعث به وقوع پیوست، برای جهانیان روشن تر سازد.

این کتاب 348 صحفه ای را در تابستان 1370، انتشارات حوزه ی هنری سازمان تبلیغات اسلامی به زیور طبع آراست و در اوایل آبان ماه همان سال، مقام معظم رهبری آن را مطالعه کردند و در تقریظی بر هنگ سوم نوشتند:

"موضوع، برای ما که این سوی خطهی نبرد را دیده ایم، قهرا جالب است... نویسنده، البته، یک نویسندهی حرفه ای نبوده است. اما همین که فرصت کرده در گرفتاری جنگ، یادداشت هایی بردارد، سپس از حافظهی خود کمک بگیرد و دیده ها را در دوران اسارت بر کاغذ بیاورد، بس موجب تقدیر است."

از آنجا که نویسنده، عرب بوده است، کتاب به زبان عربی تدوین شده و محمد حسین زوار کعبه آن را به فارسی برگردانده است.

مقام معظم رهبری درباره ی ترجمه هنگ سوم نوشته اند: "ترجمه خوب است."

این کتاب از نوزده قسمت تشکیل شده. بر پیشانی آن یادداشت نویسنده حک شده و آخرین موضوع آن «شب قدر، شب رهایی» است. شب فرا رسید... شب قدر... با خود گفتم: «ای ایرانی ها! دل های ما با شماست، اما لوله ی تفنگ های ما سینه های شما را نشانه رفته است...»

...زنگ تلفن به صدا در آمد. آن طرف خط، معاون فرمانده صحبت می کرد: "دکتر! آماده باش... ایرانی ها راس ساعت 9:30 دقیقه حمله خواهند کرد."

...ساعت، 9:30 دقیقه را نشان می داد. ناگهان طبل های جنگ با شلیک گلوله های توپ به صدا در آمدند. خطوط مقدم زیر آتش نگین نیروهای ایرانی قرار گرفت. گلوله های منور شب را به روز روشن مبدل ساختند.

... فریاد سروان عبد الرحمن را شنیدم که از سقوط مواضع گروهان خود به دست ایرانی ها خبر می داد... نمی دانم چه کار باید بکنم و چه بر سر ما خواهد آمد. ذخیره آب و داروهای ما لحظه به لحظه کاهش می یافت. درگیری به شدت ادامه داشت... افراد هنگ، چه به صورت انفرادی و چه دسته جمعی، مواضع خود را رها و به پشت جبهه فرار می کردند. یکی از آن ها راننده آمبولانس بود. پیش من آمد و سویچ آمبولانس را داد و گفت: "دکتر! اینجا چه کار می کنی؟ چرا مانده ای؟ ایرانی ها تا نزدیک مقر هنگ پیشروی کرده اند."

...سیزده مجروح دیگر آوردند. آن ها را مداوا کردم و داخل پناهگاه جا دادم.

...زره پوش را آوردم و در حالی که به آن زخمی های بیچاره نگاه می کردم، ناگهان به ذهنم خطور کرد که خودم، زره پوش، آمبولانس و زخمی را تسلیم نیروهای اسلام کنم. اما حال بعضی از زخمی ها وخیم بود. از ترس اینکه مبادا گناه مردن آن ها به گردنم بیفتد، تصمیم گرفتم همه ی آن ها را به وسیله زره پوش به پشت جبهه منتقل کنم.

... بهیاران دورم حلقه زدند و از من خواستند تا به وسیله ی آمبولانس از منطقه فرار کنم. اما تصمیم خود را گرفته بودم. به آن ها گفتم: «نیروهای ما هنوز در مواضع خود هستند و به جنگ ادامه می دهند و من هیچ دستورعقب نشینی دریافت نکرده ام.»

... به بالای خاکریز رفته، به مقر هنگ نگاه کردم. دیدم نیروهای اسلام وارد مقر هنگ شده و پرچم های خود را بر فراز آن به اهتزاز در آورده اند. به سوی دوستانم بازگشتم و به آن ها گفتم که نیروهای ما هنوز در پشت خاکریز واقع در مرز بین المللی مستقر هستند. سپس سلاح هایشان را روی سقف پناهگاه جمع کردم و از آن ها خواستم تا وسایل و لوازمشان را آماده کنند. آن ها اصرار داشتند که فرار کنند.

... می خواستم وقت کشی کنم تا نیروهای اسلام برسند. وقتی که آن ها سرگرم بسته بندی لوازمشان بودند، دیدم پیش تازان نیروی اسلام در حال نزدیک شدن به ما هستند. به آن ها گفتم: "زود باشید، بروید داخل پناهگاه! نیروهای ایرانی در چند قدمی شما هستند." ... این درست است که من از آبان ماه 1360تصمیم گرفته بودم که به نیروهای اسلام پناهنده شویم، اما هیچگاه فرصت چنین کاری برایم پیش نیامد. اما اکنون به مراد خود رسیده و به این فرصت طلایی دست یافته بودیم.

... من و دوستانم با به اهتزاز در آوردن پارچه های سفید به نشانه ی تسلیم، آن ها را به سوی خود فرا خواندیم... به محض رسیدن با فریاد "الله الکبر" از آن ها استقبال کردیم.

دکتر مجتبی الحسینی پس از اسارت، یادداشت هایش را دست کاری کرد و با کمک گرفتن از حافظه خود، کتاب خاطراتش را به رشته تحریر درآورد و هنگ سوم را در زمره ی کتب ماندگار دفاع مقدس قرار داد. همه قسمت های هنگ سوم خواندنی اند. برخی قسمت ها بسیار بسیار جالب اند. حال که خواندن کتاب های خاطرات دوران جنگ هشت ساله را شروع کرده ایم، دانستن همه ی وایای جنگ، بخصوص مباحث آن سوی خطه ی نبرد برای ما بسیار مفید است. هنگ سوم را ورق بزنیم و آن را بخوانیم تا دانستنی های ما از دوران دفاع مقدس کامل تر شود.

این کتاب را به دیگران نیز معرفی کنیم، تا هر آنچه را می دانیم فقط برای خود نخواهیم. بگذار همه بدانند که در آن سوی خطه ی نبرد چه گذشته است و هنگ سوم چه می گوید و چه می کند.

نظر شما
پربیننده ها