به بهانه درگذشت مادر شهیدان صابری

حسین در همان دقایق تماس من شهید شده بود/ خواب دیدم او را در مزار فعلی‌اش دفن می‌کنیم

سومین بار یکی دیگر از برادران کمیته جستجوی مفقودین اهواز گوشی تلفن را برداشت و گفت: مادر، حسین آقا خسته‌اند و خوابیده‌اند. اما حسین نخوابیده بود بلکه به آرزوی دیرینه‌اش رسیده و در همان دقایق تماس من، شهید شده بود.
کد خبر: ۶۵۰۶
تاریخ انتشار: ۲۹ آبان ۱۳۹۲ - ۱۵:۴۸ - 20November 2013

حسین در همان دقایق تماس من شهید شده بود/ خواب دیدم او را در مزار فعلی‌اش دفن می‌کنیم

به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس، "خاور نور علی میرآبادی" مادر شهیدان حسن، حسین و عباس صابری پس از سالها فراق فرزندان شهیدش، صبح امروز بر اثر بیماری دار فانی را وداع گفت.

به بهانه درگذشت این مادر صبور، خاطرات وی از شهادت شهید حسین صابری که در عملیات تفحص به فیض شهادت نائل شد را مرور میکنیم:

حسین تربیت یافته نماز بود. در دوران نوجوانی در هوای گرم تابستان به همراه برادرانش روزه میگرفتند و اصرار داشتند که برای سحری بیدارشان کنم. همه اقوام، آشنایان و مدرسه از او راضی بودند. از چهارده سالگی در بسیج فعالیت میکرد و روزی هم که برای رفتن به جبهه اجازه میخواست، گفتم: بابات که در منطقه است. گفت: اشکال ندارد، خدا که هست و بالاخره حسین هم رفت. دوره آموزشی را در پادگان امام حسین (ع) تمام کرده بود که عازم کردستان شد و در عملیاتی در همان منطقه مجروح شد. باز چندین بار عازم جبهه شد و حتی مصدوم شیمیائی شد.

جنگ به پایان رسید و تفحّص شروع شد که با شهادت برادرش عباس آقا در حین تفحّص شهدا، حسین به من گفت که مادر، من میخواهم به تفحّص بروم و کار عباس را دنبال کنم. اصرار ما برای اینکه او نرود، بیفایده بود.

قبول نکرد چون اشتیاق زیادی داشت که سنگر عباس را پر کند و حتی بعضی که نمیدانستند حسین زمان جنگ بوده و تخریبچی هم هست و آشنائی به مناطق عملیاتی دارد، او را از رفتن باز می داشتند.

حسین هم عازم شد و مدت 11 ماه از حضور او در منطقه میگذشت. یک شب که به تهران آمد خوابش را برایم تعریف کرد. گفت در خواب آقایی را دیدم، قد بلند، با عمامه مشکی و با یک خال سیاه، درست راست صورتش، حسن و عباس نیز در کنار او ایستادند، هر سه نزدیکم آمدند، آن آقا مرا بغل کرد و بوسید.

سپس دستم را گرفت و به سوی ماشینی رفتیم و همگی سوار شدیم. آن درست شبیه خوابی بود که برادرش عباس نیز قبل از شهادت برایمان تعریف کرده بود. رو به حسین کردم و گفتم: دیگر به منطقه و تفحّص نرو. گفت: مادر اگر این را ازمن بخواهی از خانه میروم و حتی شبها را هم در مسجد میمانم. گفتم: حسین، عباس هم چنین خوابی دیده بود، رفت و شهید شد که در این حین چهره حسین گلگون شد و در گوشه اتاق نشست و تبسّمی زد و موجی از افتخار و زیبائی شهادت به رخ او نشست، چنان که در چشمان حسین از خوشحالی برق میزد و چقدر از این حرف من خرسند شد.

بعد سالگرد عباس هم بود که خواب دیدم حسین را نیز دفن میکنیم، همانجا که الآن دفن کردیم، ساعت 1 شب بود از خواب پریدم، دوباره خوابیدم و در خواب یک نفر به خوابم آمد و گفت: مادر بلند شو با دخترتان به مشهد بروید. وقتی جلو حرم حضرت علی ابن موسی الرضا (ع) رسیدیم، سیدی مشکی پوش که در صورت نقاب داشت به اشارت به من گفت: این مادر شهیدان و این نیز خواهر شهیدان است. مجدداً از خواب پریدم و به یکی از بچههایم تلفن زدم که هر طوری شده با حسین تماس بگیرید و بگوئید به منطقه و خط نرود. گفت: چرا مادر؟ گفت تو را به خدا بگوئید بیاید، اگر حسین برود، بر نخواهد گشت و شهید میشود.

بعد از این قضیه، عصر سه شنبه خود حسین زنگ زد، گفت: مادر، یک یخچال برایتان خریدهام، منتظر باشید برایتان بیاورند. صدای خسته و لحن کلامش مرا به یاد آخرین تماس عباس آقا انداخت.
گفتم: مادر چرا صدایت اینگونه است؟

گفت: مادر خستهام و  می خواهم بروم بخوابم. گفتم: حسین آقا کی میآیی دلم شور میزند. گفت: آره مادر میآیم.

صبح روز چهارشنبه بود بلند شدیم و تمام خانه را تمیز کردیم. سنگینی عجیبی را در سرم احساس می کردم، به بچهها گفتم امروز حالم خوش نیست. حتی قرصهایم نیز اثری در حالم نداشت. انگار اتفاقی افتاده و ما خبر نداشتیم. با چنین حالی بلند شدم و به حسین آقا زنگ زدم. یکی از برادران کمیته جستجوی مفقودین اهواز گوشی را برداشت. گفتم: تو را به خدا بگویید حسین آقا کجاست؟ گفت: حاجی خانم همین جا بود. حاجی خانم... حاجی خانم الآن... حسین آقا، حسین آقا که ارتباط قطع شد، دوباره زنگ زدم و یک نفر دیگری برداشت و گفت مادر، همین جاهاست، الآن می آید. بار سوم یکی دیگر گوشی را برداشت و گفت: مادر، حسین آقا خستهاند و خوابیدهاند. نگو که امروز حسین آقا به آرزوی دیرینه اش رسیده و پیش خداست، و در همان دقایق تماس من، حسین شهید شده بود.

یادآور میشود؛ شهید حسین صابری 26 خرداد ماه سال 76 بر اثر انفجار مین در منطقه عملیاتی والفجر 1 (فکه) به شهادت رسید.

نظر شما
پربیننده ها