دو رکعت نماز قبل از اعدام

کد خبر: ۲۰۵۲۹۳
تاریخ انتشار: ۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۲ - ۱۳:۱۰ - 13May 2013

اسرای شلمچه را از بغداد به اردوگاه دیگری منتقل می کنند و طبق روال هر روز، آن ها را به باد کتک می گیرند.

ششم تیرماه ۱۳۶۷ است. اسرا بعد از کتک هر روزه، با بدنهای رنجور و چشم های نگران در صف های آمار، به ستون پنج می نشینند. هر کس به چیزی فکر می کند. درآن لحظه صدای درهم برهم عراقی ها به گوش می رسد. در باز می شود، افسر عراقی با یکی دو تا از درجه دارها و چند سرباز دیگر وارد می شوند.

برادران باید به اجبار بلند شوند و به احترام، یک ضربۀ پا بر زمین بزنند! افسر عراقی با غرور تمام دور تا دور بچه ها شروع به قدم زدن می کند، سپس جلوی صف می ایستد و با نیشخند تمسخر آمیزی می گوید که می خواهد یکی از آن ها را اعدام کند و اگر کسی داوطلب نشود، خودشان یکی را انتخاب می کنند.

حرکت های نامناسب سربازان بعثی و چرخش هایشان به دور بچه ها که کابل ها را در دست می چرخانند و به عربی چیزهایی می گویند، اسرا را کلافه می کند و قدرت تفکر را از آن ها می گیرد.

ناگهان حسن با گام های محکم و استوار، بدون تردید و ترس جلو می رود.

با این کار حسن، غم و اندوه در صورت دوستانش نقش می بندد. چهره ای که همیشه مایۀ آرامش و سرور درونی بچه هاست.

در لحظات پایانی زندگی، عراقی ها از او می خواهند تا آخرین آرزو و وصیت خود را از آنان بخواهد. حسن، فقط فرصتی برای خواندن دو رکعت نماز را طلب می کند.

بچه ها بی صبرانه منتظر نشسته اند و خدا خدا می کنند تا عراقی ها از این تصمیم خود صرف نظر کنند.

ناگهان عراقی ها به همراه حسن وارد می شوند و افسر عراقی به اسرا می گوید: این جوان خیلی فهمیده و شجاع است. ما از قصد این کار را کردیم تا آن کس که شهامت بلند شدن را دارد، به عنوان مسئول آسایشگاه برای شما انتخاب کنیم.

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار