دلنوشته/ حدیثه صالحی

آن مرد در باران آمد؛ آن مرد در باران رفت!

حالا قصه، قصه توست که تمام نمی‌شود؛ و تو یک بار دیگر زنده شدی در قامت یک «شهید»! قصه، قصه شهادت توست؛ از جنس شهادتی که تو را در آستانه سوم خرداد سالروز «فتح خرمشهر» در آغوش کشید در بارانی‌ترین نقطه حرم عشق؛ جمهوری اسلامی ایران! و تو در باران آمدی که در باران به دیدار خدا بروی! 
کد خبر: ۶۶۸۶۹۱
تاریخ انتشار: ۰۱ خرداد ۱۴۰۳ - ۱۴:۵۸ - 21May 2024

آن مرد در باران آمد؛ آن مرد در باران رفت!گروه استان‌های دفاع‌پرس_«حدیثه صالحی»؛ از پنجشنبه بارانی تا یکشنبه بارانی که تو را به آسمان رساند به حساب دقیقه‌ها و ثانیه‌های همه ساعت‌های جهان فقط دو روز و نصفی گذشت و خبر شهادت تو در صدر خبر‌ها نشست؛ و تو شهید شدی؛ «شهید جمهور»!

بگذار قصه را جور دیگری روایت کنم؛ از آن روزی که تو آمدی در قامت یک شهید؛ ایستاده در بارانِ غروب پنجشنبه؛ ۲۷ اردیبهشت ماه؛ و به استقبال تو آمدند کبوتران حرم از کربلای «خان‌طومان» در اردیبهشت مقاومتی که این روزها در فضای شهرمان جاری است.

باران به وقت ساعت قرار فضای شهدایی مرکز فرهنگی و موزه دفاع مقدس مازندران را لبریز از ترنم نگاه عاشقانه پدران و مادران؛ و همسران و فرزندان شهدای مدافع حرم «خان‌طومان» کرد و زیباترین قاب‌ها را به تصویر کشید؛ ذوق از چشمان عاشقان می‌بارید؛ لحظه‌های ماندگار آمدن تو لحظه‌های پر از شور و شعف بود؛ پر از حس خوب بارانی! پر از عطر شهدایی؛ که اینجا خانه شهداست؛ و تو خوب می‌دانستی که هشت شهید گمنام عملیات والفجر شش هم چشم انتظار آمدنت هستند.

و ما ثانیه به ثانیه آمدنت، و حضورت را در این مکان بهشتی قدر دانستیم؛ برایت پلاک آماده کردیم به نام خودت «سید ابراهیم رئیسی»؛ و آن پلاک پلاک شهادتت شد که تو انتخاب شهدا بودی برای این مأموریت بزرگ! و تو برات شهادت را از شهدای گمنام مرکز فرهنگی و موزه دفاع مقدس مازندران گرفتی؛ و آسمانی شدی در غربی‌ترین نقطه ایران!

قصه، قصه آمدن و رفتنت نبود؛ قصه، قصه یک مأموریت بزرگ بود که در اردیبهشت مقاومت به نام تو رقم خورد؛ آمدی! در هیبت شهدایی که برای لحظه لحظه نفس کشیدن‌مان در این حرم جان دادند؛ که حرم عشق جمهوری اسلامی ایران سربلند و سرافراز بماند؛ آمدی تا نویدبخش اتفاقی مبارک باشی! و برکات از نفس‌های تو جاری شد در این نقطه بهشتی! 

شاید هم آمدی تا اینجا قدمگاه «شهید جمهور» شود؛ با قداست‌ بیشتر! کسی چه می‌داند! هرچه هست تو می‌دانی و خدای تو و شهدایی که عصر پنجشنبه به استقبالت آمدند؛ و تو را بدرقه کردند در مسیر شهادت! راستی که نام شهید برازنده تو بود؛ که اگر شهید نمی‌شدی برای توصیف نامت واژه‌ای نداشتم؛ و زیباترین کلمه‌ که تو را روایت کند همان «شهید» است؛ که تو برای این ملت کم نگذاشتی!

از آسمان مازندران تا آسمان تبریز راهی نیست برای آسمانی شدن؛ که تو پرواز را خوب بلدی؛ که تو پرواز را از کبوتران حرم آموختی! حالا در یکشنبه بارانی خبرها عطر شهادت را در شهر نه که در جهان مخابره می‌کند؛ خبر، خبر شهادت توست! و حواس یک جهان پرت می‌شود سمت اولین روایت! تبریز سکوی پرواز تو می‌شود برای رسیدن به بهشت در آستانه میلاد حضرت عشق علی بن موسی الرضا (ع)؛ که تو در قامت خادم الرضایی (ع) با یاران باوفایت بال در بال کبوتران پرواز را عاشقانه مشق کردید؛ بر صفحه آسمان جاودانه شدید؛ و حرم غرق در اندوه ناتمام از اخبار باران خورده‌ای است که ثانیه به ثانیه قلب‌ها را به درد می‌آورد و خیس می‌کند چشم‌ها را.

حالا قصه، قصه توست که تمام نمی‌شود؛ و تو یک بار دیگر زنده شدی در قامت یک «شهید»! قصه، قصه شهادت توست؛ از جنس شهادتی که تو را در آستانه سوم خرداد سالروز «فتح خرمشهر» در آغوش کشید در بارانی‌ترین نقطه حرم عشق؛ جمهوری اسلامی ایران! و تو در باران آمدی که در باران به دیدار خدا بروی به وقت شهادت!

انتهای پیام/

 

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار