تاریخچه حزب‌الله، از تأسیس تا پیروزی در جنگ 33 روزه/2

سلطه‌ی مطلق گروه‌ای خودسر مسلح فلسطینی در جنوب لبنان/امام موسی صدر کی و چرا دست به سلاح شد؟

در آوریل 1969 درگیری‌های شدیدی بین ارتش لبنان و سازمان آزادیبخش فلسطین در جنوب لبنان در گرفت و به سرعت به خیابان‌های شهرهای لبنان کشیده شد. عملیات فلسطینی‌ها شدت تنش‌های لبنان را در سایه تقسیم قدرت بین نخبگان مارونی (که کاملا اوضاع را در قبضه داشتند و در مناصب خود مستحکم شده بودند) با مسلمانان و برخی مجموعه‌های چپگرا افزایش داد.
کد خبر: ۲۴۵۸۷
تاریخ انتشار: ۱۴ مرداد ۱۳۹۳ - ۱۳:۴۳ - 05August 2014

سلطه‌ی مطلق گروه‌ای خودسر مسلح فلسطینی در جنوب لبنان/امام موسی صدر کی و چرا دست به سلاح شد؟

به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس ، در قسمت اول این نوشتار (که ترجمهای است از کتاب «سپاهیان خدا» نوشتهی نیکلاس بلانفورد) مروری داشتیم بر زمینههای حضور شیعیان در لبنان و وضعیت سیاسی، اقتصادی، اجتماعی اسفباری که با آن دست و پنجه نرم میکردند. در زیر قسمت دوم را میخوانیم:

انگار که او خود مسیح است

در اوج این هیجان اجتماعی- سیاسی شیعیان، امام موسی صدر (که در آن زمان 31 ساله بود) در سال 1959 به لبنان آمد.

او چهار سال قبل از آن سفری به لبنان نموده بود و مهمان [علامه] سید عبدالحسین شرفالدین شده بود. [علامه] سید شرفالدین یکی از اقوام او و بارزترین مرجع شیعیان لبنان در آن زمان بود. [علامه] سید شرفالدین که شدیدا تحت تأثیر این روحانی ایرانی باهوش قدبلند قرار گرفته بود، بر جوانی و بیتجربگی و کم بودن آشنایی او با لبنان چشم پوشی کرد و او را به [البته با تیزهوشی و به عنوان بهترین گزینه] به عنوان جانشین خود انتخاب نمود.

[حالا سید موسی صدر پس از وفات علامه شرفالدین به لبنان آمده بود]. پس از استقرار در شهر صور، اما صدر به سرعت با جامعه محلی درآمیخت. هر جمعه در مسجد عباس شرفالدین صور نماز جمعه میخواند و با شخصیتهای پیشرو در شهر هم ارتباط میگرفت.

«اولش کسی نمیدانست او کیست.» این را عبدالله یزبک میگوید که در آن زمان یک تاجر محلی بود و بعدها تبدیل به دستیار امام موسی صدر شد. «من معمولا نماز را به سادات دیگر اقتدا میکرد. ولی همیشه حس میکردم همه آنها مدام حرفهای شبیه هم [و تکراری] میزنند. فلذا شروع کردم به نمازخواندن با امام صدر [و شنیدن سخنرانیهای بعد از نماز او]. ناگهان دیدم که حرفهای جدیدی درباره دین و اقتصاد و اصلاحات اجتماعی میشنوم. حرفهایی از او میشنیدم که تا آن زمان از هیچ کس نشنیده بود.»

به کمک برخی تخصیصهای مالی از طرف دولت و همچنین تبرعات دینی، امام صدر دست به یک سری فعالیتهای اجتماعی زد. اولین حرکتش هم برچیدن گدایی در شهر صور بود. در این راستا اقدام به تأسیس یک صندوق خیریهی محلی کرد و سپس آن را به مرور گسترش داد. همچنین مرکزی برای مطالعات اسلامی و چندین مرکز مرتبط با حِرَف و فنون در صور ایجاد نمود. هنرستان فنی جبل عامل که در برج شمالی خارج از شهر صور تأسیس کرد، طرح اصلیاش در آن سالها بود. آن هنرستان هنوز و تا به امروز باز است و هم اکنون زیر نظر خواهر امام صدر رباب به فعالیتش ادامه میدهد. کما اینکه در بیروت هم یک بیمارستان و یتیمخانههایی برای پسران و دختران تأسیس کرد.

امام موسی صدر، با عربیاش که با لهجهی فارسی آمیخته بود، و با چهرهی جذاب و فعالیت گستردهاش به سرعت توجه طبقه متوسط [و فقیر] شیعه را به خود جلب کرد و از حمایت آنها برخوردار شد. حالا امام صدر تبدیل شده بود به جایگزین و بدیل ثروتمندان زمیندار سنگدل و همچنین بدیل انقلابیون ترسناک چپگرا. او شخصیتی بود که بین آگاهی جمعی و پیشروی و اصلاح جمع کرده بود.

امام صدر سخت تلاش کرد تا احساس هویت مذهبی واحد را بین شیعیان لبنان (که از نظر جغرافیایی در سطح لبنان پراکنده بودند) تقویت نماید، در همین راستا با روحیهای خستگیناپذیر از این گوشه کشور به آن گوشه دائما در حرکت بود. و به رغم اینکه تمرکزش در کارها بر بهبود شرایط زندگی شیعیان لبنان بود، در عین حال دست یاریاش را به سوی گروههای دیگر هم دراز میکرد (گرچه اینکارش موجب خشم علمای محافظهکارتر شد). در همین راستا به صورت مرتب در کلیساها هم سخنرانی میکرد. در یکی از این موارد، او قرار بود در کلیسایی در علما الشعب سخنرانی کند (علما الشعب یک روستای مسیحی مارونی در مرز لبنان با فلسطین اشغالی است) ولی وقتی نزدیک منطقه شد دید که راه به دلیل تجمع گسترده و عظیم مردمیکه برای شنیدن سخنرانی او آمده بودند، بسته شده است. فلذا مجبور شد که همراه عبدالله یزبک از ماشین پیاده شود و از طریق مزارع توتون و تنباکوی [کنار جاده] خودشان را به کلیسا برسانند.

یزبک این خاطره را به یاد میآورد و میگوید: «با سی دقیقه تأخیر به کلیسا رسیدیم. مردم نگران شده بودند. ولی وقتی که رسید، پشت تریبون رفت. حالا همه مردم میتوانستند صدای او را بشنوند. مردم از رسیدن او و شنیدن صدایش از خود بیخود شدند. مسیحی بودند، ولی شروع کردند مثل مسلمانان فریاد زدن: «الله اکبر، الله اکبر ...». مردم طوری با او مواجه میشدند که گویی خود مسیح ظهور کرده است. مسیحیان خیلی به من میگفتند که خوشحالند از اینکه شخصی مثل او را در بین خود دارند.»

امام صدر [با این فعالیتهایش] دشمنی ثروتمندان زمیندار شیعه (که در جای خود مستحکم شده بودند) را برانگیخت، اینان حس میکردند که این روحانی فعال، تهدیدی برای پایگاه آنها در بین شیعیان است و او با تأسیس مجلس اعلای شیعیان لبنان در سال 1976 (به صفت اصلیترین دستگاه نمایانندهی شیعیان لبنان) نفوذ آنها را به خطر انداخته است. در سال بعد هم امام صدر «حرکة المحرومین» را تأسیس کرد که تبدیل شد به وسیله اصلی او برای ادامه فعالیتهای مردمی و اجتماعیاش در حمایت از افراد فقیرتر اجتماع. این جنبش، اولین سازمان سیاسی و اجتماعی شیعیان لبنان در چنین سطح گستردهای بود.

 

شکلگیری «فدائیها» [الفدائیین]

در نیمه دوم دهه شصت میلادی امام موسی صدر دریافت که در سایه ظهور رزمندگان فلسطینی [فداییها] در جنوب لبنان به اضافه آشکار شدن نشانههای درگیری با اسرائیل از طریق مرزهای جنوبی، تلاشهای او برای بسیج سیاسی و اجتماعی شیعیان با پیچیدگی بیشتری مواجه است.

لبنان هم مانند دیگر کشورهای هممرز با فلسطین، تعداد زیادی از آوارگان فلسطینی را پس از جنگ اول اعراب با اسرائیل، یعنی درست پس از اعلام تأسیس اسرائیل در سال 1948، در خود جای داده بود. در اواخر دهه پنجاه میلادی، در بین این فلسطینیها گروهای مبارزی پدیدار شدند که قائل به مقاومت مسلحانه در برابر اسرائیل بودند. از مهمترین گروههایی که در آن دوران ظهور کرد جنبش فتح به رهبری یک مهندس جوان به نام یاسر عرفات بود.

اولین عملیاتهای نظامی فتح محدود و پراکنده و بعضا ناموفق بود (اولین این عملیاتها از خاک لبنان به سمت فلسطین آغاز شد و زمان آن ژوئن 1965 بود). ولی این وضع پس از جنگ شش روزه در ژوئن 1967 تغییر کرد. جنگ شش روزه پس از هجوم غافلگیرانهی اسرائیل ضد مصر و سوریه و اردن آغاز شد. وقتی شش روز بعد موافقتنامه آتش بس امضا شد، اسرائیل به صورت کامل باریکه غزه و کل صحرای سینا از مصر و کرانه باختری رود اردن (ازجمله قدس شرقی) از اردن و بلندیهای جولان از سوریه را تصرف کرده بود و بدین ترتیب وسعت دولت عبری را تنها ظرف شش روز، سه برابر نموده بود.

لبنان از دخالت مستقیم در این جنگ اجتناب کرد ولی استیلای سریع اسرائیل بر جولان سوریه، تأثیراتی بر آیندهی سیادت لبنان بر سرزمینهایش و بر امنیت منطقه ای میگذاشت.[در همین جنگ روستای الغجر و مزارع شبعا و تپههای کفرشوبای لبنان هم در آن منطقه توسط اسرائیل اشغال شد].

 

فتح لند! [سرزمین سازمان فتح]

پس از آنکه اسرئیل در جنگ 1967 طعم شکست را به ارتشهای عربی چشاند، جنبش رو به رشد مسلحانهی فلسطینیها تبدیل به نیرویی جذاب شد. در اکتوبر 1986 رزمندگان فلسطینی کم کم از اردوگاههای آوارگان پا بیرون گذاشته و شروع به تأسیس پایگاههای نظامیدر جنوب لبنان در جوار مرز با اسرائیل [فلسطین اشغالی] نمودند. [به دلیل حضور پررنگ نیروهای سازمان فتح در جنوب لبنان، و در اختیار گرفتن عملی آن مناطق، به جنوب لبنان «فتح لند» گفته می شد.]

حکومت لبنان هم با نگرانی این وضع حاکم شده بعد از جنگ 1967 را زیر نظر داشت. پیش از آنکه رزمندگان فلسطینی به صورت جدی حملاتشان به اسرائیل را از خاک لبنان را آغاز کنند، اسرائیل به لبنانیها یک نمونه نشان داد که اگر دست و پای سازمان آزادیبخش فلسطین را جمع نکنند، باید منتظر چه چیزی باشند: در 26 دسامبر، دستهای از کماندوهای اسرئیلی در فرودگاه بیروت از هلیکوپترهایشان پیاده شدند و با در اختیار گرفتن اوضاع، سیزده هواپیما از هواپیماهای موجود در فرودگاه را منفجر کردند که در بین آنها 8 هواپیمای غیرنظامی لبنانی متعلق به خطوط هواپیمایی «خاورمیانه» قرار داشت. [این عملیات در پاسخ به عملیاتهای مقاومت فلسطینی که از خاک لبنان انجام میشد صورت گرفت].

اعتراضات مردمیای که پس از این قضیه در لبنان به راه افتاد، دولت لبنان را مجبور به استعفا کرد.

در آوریل 1969 درگیریهای شدیدی بین ارتش لبنان و سازمان آزادیبخش فلسطین در جنوب لبنان در گرفت و به سرعت به خیابانهای شهرهای لبنان کشیده شد. عملیات فلسطینیها شدت تنشهای لبنان را در سایه تقسیم قدرت بین نخبگان مارونی (که کاملا اوضاع را در قبضه داشتند و در مناصب خود مستحکم شده بودند) با مسلمانان و برخی مجموعههای چپگرا افزایش داد: دستهی اول [یعنی مارونیها] از قدرت رو به رشد سازمان آزادیبخش فلسطین و از توانایی یافتنش در تغییر اوضاع [موجود در کشور] خشمگین بود در حالیکه دسته دوم، فلسطینیها را همپیمانانی مفید در نبرد خود برای دست یافتن به سهم بیشتر در حکومت مییافتند.

[پس از درگیریهای شدید آن سال بین ارتش و فلسطینیها] نهایتا مجموعهای از تفاهمات حاصل شد که طی موافقتنامه ای در اکتوبر 1968 بین حکومت لبنان و سازمان آزادیبخش فلسطین به امضا رسید و به «توافقنامه قاهره» معروف شد. در این توافقنامه به فلسطینیها حق مشارکت در درگیریهای مسلحانه ضد اسرائیل داده میشد «به شرطی که با دو موضوع اساسی سیادت لبنان و امنیت لبنان هماهنگ باشد.»

آغاز سال 1970 همزمان شد با زیاد شدن حملات فلسطینیها به اسرائیل از خاک لبنان، و این چیزی بود که صورتگرفتن عکسالعملهای شدید از طرف اسرائیل را حتمی میکرد. در همین راستا در ماه جولای اسرائیلیها برای اشغال دامنه کوه مزارع شبعا دستبهکار شدند (این دامنه جایی بود که فلسطینیها از آنجا ضد ساحل شمالی الجلیل حملات خمپارهای انجام میدادند). مهندسین اسرائیلی به وسیله خودروهای مهندسی راههای امدادی به دامنه کوه کشیدند، و مراکزی نظامیای در خط مقدم بر روی بلندیهای صخرهای مشرف بر کفرشوبا و شبعا احداث کردند. کشاورزان و رعایای باقی مانده هم که با سرسختی در مقابل سختگیریهای قبلی سربازان اسرائیلی پایداری کرده بودند، مجبور به ترک اراضیشان شدند. حالا اسرائیلیها با این مراکز جدید نظامیشان در بالای تپه، میتوانستند بر بخش بزرگی از جنوب شرق لبنان اشراف داشته باشند.

سال 1974 که آغاز شد، دیگر روزی نبود که جنوب لبنان شاهد تعدیهای مرزی سربازان اسرائیلی یا خمپارهباران یا حملات هوایی نباشد. هرچند سازمان ملل در سال 1972 (بنابه درخواست لبنان) سه مرکز مراقبت، در طول مرزها ایجاد کرده بود ولی این مراقبین غیرمسلح سازمان ملل هیچ کاری نمیتوانستند بکنند جز اینکه تعداد زیرپا گذاشتن قوانین توسط اسرائیلیها و فلسطینیها را ثبت کنند و گزارشهایی درباره خسارات و تلفات در طرف لبنانی تهیه کنند و اساسا اجازه دخالت مستقیم را نداشتند.

بعد از هجوم یک فدائی فلسطینی به اسرائیلیها از طریق مرزهای لبنان در می 1974، دولت اسرائیل تصمیم گرفت که مرزهایش با لبنان را مسدود کند؛ از طریق کشیدن دیواری با ارتفاع دو متر و هفتاد سانتیمتر و مجهز به سیستمهای کاشف حرکت، همچنین کشیدن سیم خاردار و ایجاد مسیرهای خاکی برای کشف جای پای نفوذکنندگان. اسرائیل همچنین یک مرکز مراقبت نظامی در طول مرز ایجاد نمود. همینطور در طرف لبنانی دیوار، گیاهان را از زمین کند و زمین را مینگذاری نمود. همچنین برای مراقبتهای شبانه استفاده از پرژکتور و گلوله منور را در دستور کار گذاشت.

اسرائیل تعداد گشتیهایش برای مراقبت در داخل لبنان را هم افزایش داد: تانکهای اسرائیلی سربازان را در طول روز داخل مرزهای لبنان میبرد و در مراکز مشرف بر اراضی شمال متمرکز میشد. دولت لبنان هم در این راستا شکایتهایی رسمی تقدیم سازمان ملل کرد ولی از ارتش خواسته شد که دخالتی نکند.

اسرائیل در این زمان با پیش گرفتن سیاست تنبیه لبنانیهای جنوبی میخواست حکومت لبنان را مجبور کند که تدابیری ضد نیروهای سازمان آزادیبخش فلسطین اتخاذ کنند. ولی لبنان، کشوری بود کوچک و ضعیف، که بین جهت گیریها و وابستگیهای مختلف طائفهای و مذهبی و ایدئولوژیک رقیب و بین اختلافات اجتماعی تقسیم شده بود. روی همین حساب حکومت لبنان نتوانست به اجماعی درباره کیفیت برخورد مناسب با سازمان آزادیبخش فلسطین برسد، چیزی که اهالی جنوب لبنان را زیر بارانهای نعمات جنگی فلسطینیها و اسرائیلیها قرار داده بود!

 

شکل گیری «أمل»

امام موسی صدر دولت لبنان را تشویق میکرد که جنوبیها را از این وضعیت ناخوشایند نجات دهند، ولی تلاشهایش بی نتیجه بود.

امام موسی صدر مناسب میدید که مجددا نفرت خود از اسرائیل و حمایتش از حق فلسطینیها در بازپسگیری کشورشان را تکرار کند.

با وجود این تصریحات و با وجود احساس همدلی حقیقی و صادقانهای که نسبت به فلسطینی ها داشت، امام صدر میتوانست یقین داشته باشد که کارهای سازمان آزادیبخش فلسطینی در جنوب لبنان برای پیروان او خرابی و بدبختی و فلاکت به بار میآورد.

 امام موسی صدر کم کم داشت حس میکرد جمعکردن بین حس همدلی صادقانهای که نسبت به فلسطینیها دارد و حرکات سازمان آزادیبخش فلسطینی در جنوب لبنان دارد سختتر و سختتر میشود [به گفتهی بسیاری از سیاسیون لبنانی، از جمله رئیس جمهور بعدی لبنان امین جُمَیّل، برخی اعضای سازمان آزادیبخش فلسطین در این دوره به تنها کاری که نمیپرداختند تلاش برای آزادسازی فلسطین بود و همهی کارشان شده بود ظلم و ستم به مردم.]

در اوایل سال 1974، امام موسی صدر صبرش در برابر بیمبالاتی و ناتوانی حکومت لبنان به سر آمد و تصمیم گرفت خودش شخصا مشکلات موجود را رفع کند و برای اولین بار، «دست بردن به سلاح» را به عنوان وسیلهای برای دفاع از جنوبیها و گرفتن حقوق محرومان، مطرح نمود.

این حرکت را نباید نوعی انحراف در مسیر این روحانی «معتدل» به حساب آورد. او [با توجه به تجربه این سالیانش در لبنان] فهمیده بود برای درست شدن امور راهی ندارد که به روشی مبتنی بر قدرت دست بیازد.

چنین بود که امام صدر در مقابل تجمع گستردهی مردمی در روستای بدنایل در بقاع، لحن همیشگیاش را کمی تغییر داد و خطاب به پیروانش گفت: «ما هیچ گزینهی دیگری جز انقلاب و سلاح نداریم.»

و یک ماه بعد از سخنرانی بدنایل بود که آن اتفاق عظیم در بعلبک رخ داد و امام صدر با لحن جنجال برانگیزی اعلام کرد : « سلاح، زینت مردان است.» امام صدر از عشائر شیعهی بقاع خواست که درگیریهای قدیمیشان را کنار بگذارند و به نیروی جدیدی که میخواهد برای دفاع از جنوب در مقابل اسرائیل تأسیس کند بپیوندند.

چندی پس از تجمع گستردهی مردمی در بعلبک، تجمع گستردهای هم در صور برگزار گردید. این تجمعات مردمی کمک کرد که «حرکة المحرومین» در وجدان جمعی مردم جا بیفتد.

هرچند حرکة المحرومین را امام در هفت سال پیش از آن تأسیس کرده بود، ولی تا آن زمان یک سازمان به معنای خاصش به حساب نمیآمد و تا قبل از اوایل سال 1974 نمیشد روی آن حساب کرد.

پس از آن تجمعهای گستردهی مردمی، امام صدر شروع کرد به جذب رزمندگان داوطلب تا یک مجموعهی مسلح به عنوان شاخهی نظامی حرکة المحرومین درست کند و این گروه، مأموریت دفاع از جنوب در برابر اسرائیلیها را به دوش بکشد.

بر روی این مجموعه نام «افواج المقاومة اللبنانیة» [امواج مقاومت لبنان] گذاشته شد که سرواژهاش میشد «اَمَل» [که خودش به معنای امید بود].

عقل حمیّة که در آن زمان دانشجو و از پیروان امام صدر بود؛ به یاد میآورد:

«امام صدر در سال 1974-1975 شروع کرد به بازدید از دانشگاهها و از دانشجویان دعوت میکرد که به امل بپیوندند. امام موسی صدر روابط خوبی با روشنفکران شیعه برقرار کرد و آنان را قانع نمود که همراه با فلسطینیها در نبرد با اسرائیل نقش ایفا کنند. ولی خب این کار چندان آسان نبود، چون در آن زمان روابط شیعیان و فلسطینیها [به دلیل حرکات برخی فلسطینیهای مسلح در جنوب لبنان] بد بود.»

امام صدر و عرفات با هم توافق کردند که سازمان فتح، به آموزش نیروهای امل در پادگانهایی که امل به تازگی در بقاع شرقی تأسیس کرده بود کمک نمایند. امام صدر میخواست با این کار ضمن فراهم آوردن آموزش نظامی برای کادرهای امل، روابط شیعیان و فلسطینیها را هم تقویت نماید.

بدین ترتیب فتح، مسئول سازماندهی و آموزش نیروهای امل، با نهایت مخفیکاری، شد. به رغم همهی اینها، تصویر صلح و تسامحی که امام صدر ترسیم کرده بود، اگر معلوم میشد که او هم مانند دیگر رهبران سیاسی لبنانی وارد بازی تأسیس میلیشا [گروه شبهنظامی] شده است، دچار ضربه میگردید.

ولی سرنوشت، راه خودش را میرفت: در آوریل 1975 حالت تنش در لبنان وارد فاز سنگینتری شد؛ تا آنکه کار به آغاز جنگ داخلی رسید. سه ماه بعد و در آغاز ماه جولای، یک مربی فتح در اردوگاه آموزشی امل در عین التینة در تپههای شرق بعلبک، به صورت غیرعمدی موجب انفجار یک مین ضد تانک شد.

در این انفجار، سی نفر از اعضای امل کشته شدند و دهها نفر هم مجروح گشتند. امام صدر که همین چندی پیش برای پایان دادن به جنگ داخلی لبنان دست به اعتصاب غذا زده بود و این اعتصاب غذا با حمایت گسترده ی مردمی مواجه شده و به تازگی به این اعتصاب غذا پایان داده بود، مجبور شد اعتراف کند که او یک گروه شبهنظامی تأسیس کرده است.

به رغم اینکه اصرار او بر اینکه هدف امل، فقط دفاع از جنوب در برابر اسرائیل است، اما در هر حال؛ اینکه حالا او خودش فرمانده یک گروه شبه نظامی بود، اعتصاب غذایش ضد جنگ داخلی را غیر واقعی نشان میداد.

ادامه دارد ...

مترجم: وحید خضاب

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار