روایت مسعود زریبافان از شهید بروجردی:

پس از شهادت؛ خنده همیشگی همچنان بر چهره اش بود

آخرین کسی که با ایشان خداحافظی کرد من بودم و اولین کسی هم که بعد از شهادتش او را شناسایی کرد بنده بودم. پس از شهادت، همچنان آن خنده همیشگی بر چهره شهید بروجردی بود
کد خبر: ۲۶۷۷۸
تاریخ انتشار: ۱۱ شهريور ۱۳۹۳ - ۰۲:۰۱ - 02September 2014

پس از شهادت؛ خنده همیشگی همچنان بر چهره اش بود

به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس،  "شهید بروجردی در همه آن سالها تا موقعی که در سال 1362 شهید شد، در هر جایی از کردستان که میخواست از دست ضد انقلابیون خلاصی پیدا بکند یا آزاد شود، نقش اصلی را داشت." مهندس مسعود زریبافان،  رئیس سابق بنیاد شهید و امور ایثارگران، در گفت و شنود پیش رو از آن دوران برای ما میگوید:


آقای مهندس، با شهید بروجردی از چه سالی و کجا آشنا شدید؟
با شهید بروجردی در کردستان و در اوایل انقلاب یعنی سال 1358 آشنا شدم؛ در میاندوآب. اولین باری که ایشان را دیدم همان سال بود که در آن زمان ما عضو سپاه پاسداران انقلاب اسلامی نقده بودیم. در آن زمان برای رفتن به نقده بایستی یا دریاچه ارومیه را دور می زدیم و از بالا می رفتیم یا از میاندوآب به سمت مهاباد و از مهاباد به سمت نقده نقل مکان می کردیم. چون معمولاً مأموریت های ویژه ای داشتیم به سرعت باید کارمان را انجام می دادیم. آن موقع از تهران برمی گشتیم به نقده، و چون شرایط زمانی سال 1358 معمولاً به گونه ای بود که از ساعت چهار عصر به بعد محورهای اصلی و فرعی منطقه کلاً دست ضد انقلاب بود و تردد در آن ، عملاًممکن نبود. قبل از ساعت چهار هم یعنی بین ساعات هشت صبح تا چهار بعد از ظهر، حدوداً هفت هشت ساعت روز را در جاده ها «تأمین» برقرار می شد. یعنی نیروی انتظامی و سپاه در محورها تأمین می گذاشتند که مردم یا کارمندان و نیروهای مسلح بتوانند رفت و آمد کنند. در غیر از این ساعات، یعنی قبل و بعد از آن، نیروها جمع می شدند و دیگر ترددی انجام نمی شد.


دوست داریم درباره برقراری وضعیت تأمین برای آن دسته از خوانندگانی که با مسائل نظامی آشنا نیستند بیشتر توضیح دهید.
همان طور که گفتم «تأمین» در واقع به معنی استقرار نیروهای امنیتی در برخی مواضع و جاده ها بود. مثلاً نیروی انتظامی – البته آن موقع در قالب ژاندارمری - در منطقه فعال بود یا نیروهای کمیته و نیز نیروهای سپاه در محورها به فواصل مختلف استراتژیک مستقر می شدند تا ضد انقلاب نتواند به جاده ها نزدیک شود و مردم به راحتی بتوانند در مسیرها تردد کنند. خلاصه آن روز، ما که مأموریت مان هم ویژه بود، از تهران آمدیم و رسیدیم به میاندوآب و دیدیم وقت دارد تمام می شود. آن جا رفتیم سپاه، برای این که ببینیم چگونه می توانیم به محل مأموریت برویم، تا این که برای اولین بار با شهید بروجردی برخورد کردیم. ایشان با یک چهره باز و خندان از ما استقبال کرد به او گفتیم عجله داریم و می خواهیم سریعاً به محل مأموریت برویم. ایشان گفت وقت گذشته و نیروهای تأمین را جمع کرده ایم، بد موقعی است و کار خیلی سخت است. ما گفتیم عجله داریم. گفت خب، اگر این طور است من باید خودم بیایم و شما را همراهی کنم. شرایط هم شرایط سختی بود. شهید بروجردی سوار یکی از این جیپ های قدیمی ارتشی روباز شد و جلو افتاد و ما پشت سر ایشان، و این مسیر تقریباً ناامن را تا مهاباد طی کردیم. جاده مهاباد به سمت نقده، تقریباً شاید بیست کیلومترش باز هم ناامن بود که ایشان آن مسیر را هم با ما بود تا فاصله ای که دیگر احساس می کرد آن جا امن است؛ یعنی سه راه محمدیار و شهید بروجردی تا آن جا ما را همراهی کرد. با این که کار خطرناک و سختی بود باز هم با روی باز و چهره ای خندان با ما بود و این کار را با رضای کامل انجام داد و از ما خداحافظی کرد و برگشت. این اولین باری بود که شهید بروجردی را دیدیم و با ایشان آشنا شدیم.
در واقع نخستین دیدار و برخورد با شهید بروجردی و آن رفتار خوبش، یک اثر عجیبی هم بر شما گذاشت.
بله، ما آن موقع به عنوان نیروهای سپاه رفته بودیم و سپاه پاسداران نقده را تشکیل داده بودیم.

شما فرمانده سپاه نقده بودید؟
نه، سپاه نقده چهار پنج نفر غیر بومی و بقیه از نیروهای محلی بودند. آقای ارشادمنش فرمانده سپاه نقده بود و ما پنج نفر غیر بومی بودیم که برای تشکیل بقیه کادر از افراد بومی نقده استفاده کردند. خلاصه دیدیم که شهید بروجردی با یک روحیه انقلابی و اسلامی و خدمتگزار، برای این که چند تا از بچه های سپاه بتوانند با امنیت از منطقه رد شوند، خودش را هم به زحمت و هم به خطر انداخت؛ آن هم با روی بسیار باز.

ایشان مأموریت های مختلفی داشت؟
بله، از مأموریتی هایی که داشت تشکیل تیپ شهدا در قرارگاه حمزه سیدالشهدا(ع) بود. در اواخر سال 1361 سپاه یک تیپی را درست کرده بود به نام تیپ شهدا. ما نیز در همان سال از نقده آمده بودیم مهاباد و من به عنوان معاون فرماندار و شهردار مهاباد مشغول بودم تا این که قرارگاه تصمیم گرفت در مهاباد تیپ ویژه شهدا را مستقر کند.


با چه هدفی؟
برای این که مهاباد جای بسیار مهم، حساس و استراتژیکی بود، هم برای نظام و هم برای ضد انقلاب. مهاباد از زمان قاضی محمد – مؤسس و سرکرده حزب دموکرات از سال 1320 - که مهاباد را به عنوان مرکز فعالیت های خودش قرار داده بود، به نوعی پایتخت حزب دموکرات محسوب می شد. به هر حال از دیرباز نگاه ویژه ای به مهاباد می شد. بعد از انقلاب هم تصرف پادگان مهاباد توسط حزب دموکرات و حضور فعال کوموله، شرایط ویژه ای به آن جا داده بود. سرانجام سال 1360 مهاباد پاکسازی شد و بعد از پاکسازی و برای خدمت به مردم محروم منطقه ما به اتفاق دوستان دیگر در آن جا مستقر شدیم و بعد از آن هم شهید بروجردی را مرتباً می دیدیم. در اوایل سال 1362 آخرین باری که ما ایشان را دیدیم در پادگان مهاباد بود و در خصوص این مسأله جلسه داشتیم که به هر حال کارهایی برای پاکسازی منطقه انجام شده بود اما فقط محورهای اصلی پاکسازی شده بود و یک بخش کوچکی از شهر مهاباد و بقیه اش هنوز دست ضد انقلاب بود آقای بروجردی در آن جلسه گفت ما می خواهیم تیپ ویژه شهدا را مستقر کنیم و نیاز به مکان مناسبی داریم. در آن جلسه یکی دو جا را به ایشان پیشنهاد شد. مکان هایی بود بین مهاباد و سه راه محمدیار، متعلق به شرکت های سهامی زراعی قدیم. در واقع از قدیم الایام و زمان رژیم گذشته یک شرکت هایی درست شده بود که کارهای کشاورزی در آن ها بکنند و بعد از انقلاب، به خاطر ناامنی منطقه، این شرکت ها تعطیل شده و ساختمانش بلااستفاده بود. گفته شد این مکان ها مناسب است که تیپ شهدا در آن جا مستقر شود. شهید بروجردی از این پیشنهاد خیلی استقبال کرد و گفت امروز می روم مکان ها را می بینم. جلسه هنوز تمام نشده بود که متوجه شدیم دارد دیر می شود و زمان می گذرد، چرا که از ساعت چهار عصر به بعد نیروهای تأمین ها را جمع می کردند و امنیت کافی حاکم نبود. بنا بر این شهید بروجردی از همه ما خداحافظی کرد و گفت چون باید این چند جا را ببینم زودتر می روم. یادم است آخرین کسی که با ایشان خداحافظی کرد من بودم. خلاصه با آن چهره نورانی و همیشه خندان، با ما خداحافظی کرد و با همدیگر روبوسی کردیم و ایشان رفت. می شود گفت سه چهار ساعتی نگذشته بود که به ما زنگ زدند که مقابل ورودی «مجتمع زراعی» که قرار بود ایشان آن جا را ببیند انفجاری صورت گرفته و ماشینی روی مین رفته است. آن مجتمع از جاده اصلی حدود دو کیلومتر فاصله داشت. جاده اصلی آسفالته بود و آن جاده خاکی. خلاصه به ما گفتند در محل ورودی یکی از این مجتمع های زراعی، انفجاری صورت گرفته و ماشینی روی مین رفته و سرنشینانش به شهادت رسیده اند.


یعنی چهار سال بعد از این که با شهید آشنا شده بودید و همکاری داشتید.
بله. ما حدس زدیم این ماشین ماشین شهید بروجردی باشد. بعد از آن حادثه، دوستان سریعاً ایشان را به ارومیه رسانده بودند اما شهید شده بود. ما به سرعت خودمان را به ارومیه رساندیم تا اجساد مطهر شهدا را شناسایی کنیم، چون بچه های ارومیه نتوانسته بودند آن عزیزان را شناسایی کنند. ما خود را رساندیم و دیدیم که بله، آقای بروجردی شهید شده است. نکته جالب این که آخرین کسی که با ایشان خداحافظی کرد من بودم و اولین کسی هم که بعد از شهادتش او را شناسایی کرد بنده بودم. پس از شهادت، همچنان آن خنده همیشگی بر چهره شهید بروجردی بود...


از خاطرات تان با آن عزیز بگویید. از نقش شهید بروجردی در آن منطقه و کارهایی که کرد و سرانجام توسط مردم به «مسیح کردستان» معروف شد.
ببینید، شهید بروجردی در همه آن سال ها، تا موقعی که شهید شد، در هر جایی در کردستان که می خواست از دست ضد انقلابیون خلاصی پیدا بکند یا آزاد شود واقعاً نقش اصلی را داشت. ایشان با توجه به یک سری فعالیت ها و مطالعاتی که داشت مسائل منطقه را به خوبی می فهمید، مردم منطقه را خوب شناخته بود و مسائل نظامی را هم خوب می دانست. لذا در اقداماتش همه ملاحظات لازم را برای این که پاکسازی ها با حداقل آسیب به مردم انجام شود به کار می بست.


در این باره کمی توضیح دهید.
می دانید که ضد انقلاب در لباس مردم محل، منطقه را تصرف کرده و در مقابل نظام ایستاده بود. واقعاً جدا کردن افراد ضد انقلاب از مردمی که در شهرها و روستاها بودند سخت بود. آن موقع نظام آن قدر نیرو نداشت که کاملاً منطقه را در دست بگیرد، لذا این ها به راحتی در میان مردم رخنه کرده بودند و تشخیص آن ها که لباس مردم کرد را هم پوشیده بودند خیلی سخت بود. با وجود این، کسانی که می خواستند منطقه را پاکسازی بکنند خیلی کار سختی پیش رو داشتند. یکی از کسانی که خیلی حساسیت داشت که این کار با دقت و مراقبت انجام شود و مردم کمترین آسیب را ببینند شهید بروجردی بود. این گونه بود که مدت ها معطل می شد برای این که کلیه تدابیر لازم را اتخاذ بکند تا اگر کارهای نظامی صورت می گیرد مردم حداقل آسیب را ببینند یا اصلاً آسیب نبینند. بعدها هم وقتی که بالاخره منطقه ا ی پاکسازی می شد و در دست نظام می افتاد شهید بروجردی سعی می کرد که با بسیج امکانات خدمات رسانی به آن ها را شروع کند و پیگیری های لازم را بکند که دستگاه های مربوطه در منطقه فعال شوند. به هر حال مردم تازه از دست ضد انقلاب خلاص شده بودند و به دامن جمهوری اسلامی آمده بودند. شهید بروجردی معتقد بود که باید خدمات لازم به آن ها ارائه شود تا محرومیتی که طی آن چند سال توسط ضد انقلاب به آن ها تحمیل شده و باعث تشدید محرومیت شان شده بود جبران شود.

در واقع می کوشید یک نقش چندجانبه و چندوجهی را ایفا کند.
ایشان یک روح بسیار لطیفی داشت. من فکر نمی کنم کسی شهید بروجردی را بشناسد و از ایشان حتی یک ناراحتی به دل داشته باشد یا یک جایی از ایشان یک تندی دیده باشد. هیچ کس نیست که غیر از لبخند و محبت و دوستی و برادری چیزی از وی به خاطر داشته باشد. با هر کسی صحبت کنید همین را می گوید، از اخلاق خوب و حسن خلق ایشان و سیره نیکوی ایشان و مهربانی و تعاملی که با همه، به خصوص مردم عادی برقرار می کرد و این ویژگی هایش همیشه زبانزد همگان بود. به نظر من یکی از دلایلی که بعد از شهادت شهید بروجردی در امر پاکسازی منطقه تسریع شد و خلاصه منطقه ای که ضد انقلاب در آن رخنه کرده بود و برایش نقشه طولانی داشت به کنترل نظام در آمد خون پاک شهید بروجردی بود. بالاخره سرعت گرفتن کار به برکت خون چنین شهدایی بود که مردم منطقه از نزدیک این ها را دیده و باور کرده بودند که بالاخره نظام جمهوری اسلامی از جنس این آدم هاست، از جنس شهید بروجردی هاست و بعد از آن، همکاری مردم با دستگاه های انقلابی و سپاه و نهادهای مربوط به نظام جمهوری اسلامی تشدید و روز به روز بیشتر شد. تا آن موقع مردم بومی از ضد انقلاب هراس داشتند و بالاخره شرایط به گونه ای نبود که بتوانند خودشان را خیلی به نظام نزدیک کنند. اما بعد از فعالیت های افرادی مثل شهید بروجردی و به خصوص شهادتش، باعث شد که مردم فعالیت خودشان را گسترده تر کنند و فاصله خودشان را با ضد انقلاب بیشتر کنند و شرایطی را فراهم کنند که نظام بتواند منطقه را سریع تر پاکسازی کند و خدمات مقدسی که جمهوری اسلامی می خواست ارائه دهد. در واقع به یمن خون پربرکت و مقدس شهیدانی مثل محمد بروجردی، ناصر کاظمی و محمود کاوه که نقش خیلی ارزنده ای در منطقه داشتند آن جا پاکسازی شد و به دامن مقدس نظام بازگشت. بنده هم از شهید بروجردی و هم شهیدان کاظمی و کاوه خاطرات جداگانه ای دارم که ان شاءالله به موقع خدمت تان می گویم.


جناب مهندس، همه ما از نقش پر رنگ و مقدس شخصیت، نام، خون و یاد شهیدان ارجمندمان آگاهیم، اما به نظر شما که مدت ها با اینگونه شهدا آشنایی داشتید، پاسداشت و مرور شخصیت و بررسی وجوه زندگی شهید بروجردی در این سال و زمانه چه برکاتی را برای ما و جوانان مان و نظام مقدس جمهوری اسلامی به همراه خواهد داشت؟
در خصوص زندگی و مقام این عزیزان و آن چه می توانیم از وجود مبارک شان سرمشق بگیریم، این است که دقت کنیم این ها چه کردند که این گونه جاودانه شدند؟ واقعاً اگر آن خصلت های نیکویی که در وجود این عزیزان بود و ازخودگذشتگی های شان را ببینیم، یا مثلاً شهید بروجردی که ماجرایش را برای تان نقل کردم، وقتی درخواست محلی را می کند از مسؤولین سیاسی منطقه که واحد خودش را مستقر کند خودش تن به خطر می دهد و شخصاً می رود تا آن جا را ببیند و در طول همان مسیر نیز به شهادت می رسد، این نهایت فداکاری است. شهید بروجردی می توانست بگوید بعداً افرادی را می فرستم بروند آن جا را بررسی کنند اما به محض اطلاع از وجود این مکان ها، متواضعانه، بدون تکبر و با فداکاری کامل خودش مسؤولیت این کار را پذیرفت. این صفات بارز و این ویژگی ها، این عزیزان را جاودانه کرد. اخلاص، فداکاری، تواضع، خاکی بودن، هر کاری را به خاطر خدا، نظام و مردم به دوش گرفتن و متواضعانه بدون کوچکترین تکبری کارها را انجام دادن و همیشه هم با لب خندان با افراد مواجه شدن و خلاصه حساب مردم را از دیگران و ضد انقلاب جدا کردن، ویژگی هایی بود که شهید بروجردی را در منطقه شفاف و الهی نشان داد و او را در کشور ما جاودانه کرد. فکر می کنم خاطره شهید بروجردی از ذهن کسانی که با ایشان ارتباط داشتند به خاطر همین خصلت های ویژه پاک نمی شود. مثلاً بنده یادم است اولین باری که ایشان را دیدیم با یکی از ماشین های جیپ قدیمی فرسوده ارتشی که شاید به زور هم راه می رفت، ولی خب به راحتی سوار آن ماشین شدند و راه افتادند در آن منطقه این آدم های پاک و نخبه با کمترین امکانات، بزرگترین کارها را کردند. یعنی اگر بخواهیم از لحاظ کلاسیک این کارهای نظامی که این عزیزان انجام دادند تحلیل کنیم باید بگوییم شدنی نیست، اما آن خلوص، صداقت، کار را برای رضای خدا کردن و فداکاری باعث شد با یک امکانات بسیار کم، بتوانند حماسه های بزرگی را خلق کنند. اگر بخواهیم کارهای شان را با این امکانات کم تحلیل بکنیم اصلاً شدنی نبود. اگر بخواهیم آن کارها را با روش کلاسیک نظامی جهان و شناخته شده انجام بدهیم نیز حداقل نیاز دارد به امکاناتی در مقیاس های صد برابر آن چه این عزیزان، آن روزها در اختیار داشتند ولی آنها با کمترین امکانات توانستند منطقه را پاکسازی کنند و به دامان جمهوری اسلامی ایران برگردانند.
به هر حال ما قطعاً نظام مان - هر چه به دست آورده - ناشی از رشادت ها و شجاعت ها و ایثار این عزیزان است و اگر ان شاءالله این روحیه در بین مسؤولین و مردم ما و بسیجیان ما و اقشار مختلف کشور باقی بماند قطعاً همچنان این نظام سربلند و پیروز خواهد بود و می تواند در مقابل همه ابرقدرت ها و با هر امکانی که آن ها داشته باشند بایستد و موفق شود؛ به امید حضرت حق.

منبع:شاهد یاران

نظر شما
پربیننده ها