"یکشنبه آخر" روایتی زنانه از دفاع مقدس

"یکشنبه آخر" روایت یک‌دست مردانه از جنگ را می‌شکند و با روایتی زنانه، تحلیلی متفاوت از جنگ ارائه می‌دهد.
کد خبر: ۷۱۹۹
تاریخ انتشار: ۱۱ آذر ۱۳۹۲ - ۱۲:۵۸ - 02December 2013

خبرگزاری دفاع مقدس: حوادث جنگ را باید از زبان کسانی شنید و خواند که روزهای جنگ را با پوست و گوشت خود لمس کردهاند. از این بین شاید روایتهای زنانه و شنیدن داستانهایی از زبان شیرزنان این سرزمین با لطافتی همراه باشد که فقط باید آنها را در کتابهای روزهای جنگ جست و جو کرد. زمانی که پا به پای مردان و در سختترین شرایط و حتی با وجود مخالفتهای بسیار در میدان ایستادند و امروز نیز با قلم خود جاودانگی آن روزها را به تصویر میکشند.

معصومه رامهرمزی یکی از آن زنان مقاوم خطه جنوب است که در سالهای جنگ و در سن 14 سالگی به عنوان امدادگر در جبهههای حق علیه باطل خدمت کرد.

"یکشنبه آخر" نوشته معصومه رامهرمزی، از مجموعه کتابهای سیمین انتشارات سوره مهر، خود نگاشته های نویسنده از دوران جنگ تحمیلی است.

یکشنبه آخر روایت زنانه ای است از دوران جنگ که در متن حوادث دوران قرار داشته است. در این کتاب، روایتی بسیار لذتبخش و کششدار ارائه شده و علاوه بر روایت خاطرهگون، از روایت تاریخی و داستانی نیز استفاده شده است.

نویسنده در ابتدای کتاب با اشاره به یادداشت خاطرات روزانه خود در دوران جنگ مینویسد: در سالهای جنگ، دفترچه یادداشت کوچکی داشتم که گاه و بی گاه چیزهایی در آن مینوشتم. نوشتههایی برای دل خودم بود. مینوشتم و آرام میشدم. گاهی هم نوشتههایم را پاره میکردم و دور میریختم.

امروز به این نیت خاطراتم را مینویسم که دیگران بخوانند. امروز برای دل کسانی مینویسم که همدل من و امثال من هستند. اگر هم نیستند، بخوانند و هم دل و همنوا شوند.

رامهرمزی در صفحه 55 مینویسد:

توی سنگر در کنار مادرم نشسته بودم. او از خاطرات زمان کودکی اسماعیل میگفت، اسماعیل گل بچههایم بود. آن قدر زیبا بود که همیشه مورد توجه دیگران قرار میگرفت و چشم میخورد. دو ساله بود که برایش بلوز و شورت آبی خریدم که راه های سفید داشت؛ وقتی آن را تنش میکردم الله اکبر دیگر نمیشد نگاهش کرد ...

مادرم بعد از گفتن هر خاطرهای گریه مفصلی میکرد و اسماعیل را صدا میزد: مادر! منزل نوات مبارک، تو توی قبرستان و من این جا باشم؟ مادر ببخش! مادر بگذر از من.

من سکوت کرده بودم. چه میتوانستم بگویم... هیچ یک از ماجراهایی که در 27 روز گذشته رخ داده بود باور کردنی نبود. انگار همه ما دچار کابوس وحشتناکی شده بودیم، کابوس جنگ.

مرجان فولاوند، نویسنده، پژوهشگر متون تاریخی و منتقد ادبیات داستانی در نقد کتاب "یکشنبه آخر" میگوید: این کتاب روایت یکدست مردانه از جنگ را میشکند و با روایتی زنانه تحلیلی متفاوت از جنگ ارائه میدهد.

در قسمتهایی با رفتن به گذشته تصاویری جذاب از خانواده و روزهای بدون جنگ شهر به تصویر میکشد. آنجا که در صفحه 131 آسمان آبادان را این گونه توصیف میکند:

بعد از گفت و گویی صمیمانه با خانم باغی به یکی از اتاقهای بخش رفتم و از پنجره اتاق به آسمان آبادان نگاه کردم. شبهای آبادان از نور منورها روشن میشد و همیشه نور تیرهای ضد هوایی در آسمان میرقصید. برخلاف شهرهای غیر جنگی که شبهایش مانند ویترین مغازه جواهر فروشی است و نور خانهها همچون الماس در آن میدرخشد، خانههای شهر ما خاموش و تاریک بود و فقط در آسمان آن الماسها میدرخشیدند. وقتی بچه بودم شبهای تابستان روی پشت بام میخوابیدیم. عصرها آن جا را آب پاشی میکردیم و سر شب رختخوابها را پهن میکردیم که خنک شود و آخر شب برای خواب به پشت بام میرفتیم.

همچنین در پایان کتاب اسناد و تصاویر مربوط به روز نوشته های نویسنده ضمیمه شده است.

گفتنی است یکشنبه آخر نوشته معصومه رامهرمزی در 216 صفحه و از سوی انتشارات سوره مهر چاپ و به بازار کتاب راه یافته است.

علاقهمندان میتوانند برای تهیه کتاب به نشانی تهران، خیابان حافظ، خیابان رشت، پلاک 23 مراجعه کرده و یا با شماره 66460993-021 تماس بگیرند.

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار