زمان حقیقی و علل چگونگی آغاز جنگ

بسیاری از سربازان آن گردان وقتی فهمیدند که من از فرماندهی سپاه اهواز آمدم به سوی من آمدند و با شکایت از بی برنامه گی در مرز خواستار توجه جدی شدند و می‌گفتند کسی به فکر حمله عراق نیست. ما این جا با چشم خود هر روز داریم می‌بینیم عراق دارد نیرو می‌آورد و در حال حمله به مرزهای ما هست.
کد خبر: ۲۴۴۰۳
تاریخ انتشار: ۱۱ مرداد ۱۳۹۳ - ۱۸:۳۴ - 02August 2014

زمان حقیقی و علل چگونگی آغاز جنگ

به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس، جنگ پدیدهای خشن و ناگوار است. اصرار بر واژه دفاع مقدس یعنی ما شروع کننده جنگ نبودیم و تنها دفاع در برابر تهاجم وحشیانه کردیم.
چرا جنگ شروع شد و به ما تحمیل شد؟ علت شروع جنگ در سال 59 عوامل داخل بود یا خارجی؟
برای پاسخ شرایط دو کشور را مطرح میکنیم و بعد جمع بندی منصفانه مسائل روشن میشوند.
در چند سال پیش مصاحبهای با یکی از مسئولین عالی رتبه کشور صورت گرفت (توسط یک خبر گزاری خارجی) که ایشان در پاسخ این سؤال که میشد در سال 1359 جلوی ظهور جنگ  را گرفت، گفته بود شاید و توضیح داده بود که قبل جنگ صدام درخواست کرد طی یک سفر سیاسی به ایران بیاید و با مسئولین و من جمله امام دیدار داشته باشد و مسائل اختلافی فیما بین حل شود. در آن مقطع تصمیم گیری این مسائل بر عهده شورای انقلاب بود. این شورا بعد جلسه به جمع بندی میرسند که صدام به ایران بیاید. این مصوبه را سپس خدمت امام میدهند که ایشان مخالفت میکند و میفرماید صدام هرگز نباید ایران بیاید. او آدم فریبکاری است و آمدن او برای کارهای شیطانی اش است. او با این کار میخواهد بعدها به جوامع بین المللی بگوید که من برای حل مسائل اختلافی به ایران رفتم ولی جواب نداد و مجبور شدم مسائل را از راه نظامی حل کنم.
بعدها که صدام به ایران حمله کرد همه متوجه شدند که امام چقدر شناخت دقیقی نسبت به صدام داشته اند.
سپس این سؤال عالی رتبه تصریح میکند که وقوع جنگ توسط صدام و تحمیل به ایران اجتناب ناپذیر بود.
اگر از نظر تاریخی نگاهی به شرایط سیاسی حاکم بر دنیا داشته باشیم بخوبی در مییابیم که نظام سیاسی حاکم بر دنیا دو قطبی بود و این حاصل پیروزی متفقین بر متحدین در جنگ جهانی دوم بود. آنها با پیروزی آمریکا و شوروی نظام سیاسی جدیدی بنام نظام دو قطبی شکل گرفت که محدود جهان را به دو قطب شرق و غرب تعریف و تقسیم نمودند. با این تغییر جغرافیایی بسیاری از کشورها وارد این تقسیم بندی شدند که میتوان به اروپای شرقی و غربی آلمان شرقی و غربی اشاره کرد. به هر حال تمام کشورهای دنیا یا وابسته به شرق بودند و یا وابسته به غرب و کشور مستقلی مطرح نبود.
در یک چنین وضعیتی، شرایطی که بر نظام سیاسی جهان حاکم بود. بیان گر جنگ سرد تمام عیاری بود که در تمام ابعاد سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، امنیتی و اطلاعاتی و … درگیری وجود داشت (به صورت غیر محسوس و آشکار)
این تقسیم بندی و شرایط سیاسی در غرب آسیا که ما باشیم هم حاکم بود یعنی دو قطبی بودن کشورها وجود داشت کشور ایران وابسته به قطب غرب بود. ایران تنها کشوری بود که ویژگیهای بسیار زیادی را برای سرمایه گذاری خارجی داشت که دیگر کشورها فاقد آن بودند بر این اساس آمریکا به نسبت بسیار زیادی در ایران سرمایه گذاری کرد.
این خصلت به دلیل این بود که ایران مرز بسیار مشترک زیادی با شوروی داشت آمریکا از این خصلت حداکثر استفاده را کرد و در کنار مرزهای شوروی در شمال ایران دو مرکز اطلاعاتی ایجاد شد. آمریکاییها با راه اندازی پیمان بستند که کشورهای ایران- ترکیه و پاکستان عضو آن بودند توانست کمربند امنیتی خود را توسط این کشور در کنار گوش روسها قرار دهد و تا عمق این کشور را از حیث اطلاعاتی رصد نماید.
ویژگی دیگر ایران جایگاه آن در آبراههای حیاتی خلیج فارس بود که آمریکاییها با درک این قابلیت حساس و محوری ایران میدانست 70% سوخت دنیا از این محور عبور میکند.
آمریکایی ها میدانستند روسها آرزو دارند برای استفاده از این موقعیت ویژه در منطقه خلیج فارس حضور داشته باشند ولی به آنها اجازه داده نمیشد. آمریکاییها در اوایل حرکت خود اقدام به تقویت ساختار نظامی ارتش ایران نمودند تا جایی که لقب ارتش اول یا دوم خاورمیانه را بخود گرفت آمریکا تنها 50 هزار مستشار نظامی آمریکایی را به بدنه ارتش ایران تزریق کرده بود.
نکته دیگر سرمایه گذاری آمریکاییها در ایران مسأله اختلاف بین کشورهای عربی منطقه و اسرائیل بود. کشورهای عربی مسلمان به دفاع از فلسطین جنگ هایی مانند جنگ 6 روزه را با اسرائیل داشتند که حاکی از داشتن بغض آن ها به اسرائیل است. بر این اساس اسرائیل در آن زمان در یک انزوا قرار داشت و هیچ کشوری آن را به بازی نمیگرفت و تنها کشور ایران بود که میتوانست حامی اسرائیل در برابر فشار در کشورهای عربی باشد.
کشور ایران این قابلیت را داشت که آمریکا سرمایه گذاریهای کلانی را در آن انجام داد و به عنوان یک قطب اصلی منطقه تنها عنوان ژاندارم خلیج فارس و منطقه مطرح گردید و تمام اهداف آمریکا توسط آن اجرا میگردید. با بروز انقلاب اسلامی و پیروزی آن تمام جایگاههای آمریکاییها در منطقه سقوط کرد و آنها احساس کردند بایستی برای رفع این نقیصه چاره اندیشی نمایند تا وضع به روال سابق برگردد.
آمریکاییها بخوبی میدانستند که با از دست رفتن ایران در منطقه آنها دچار مشکلات زیادی خواهند شد و بسیاری از مواجب خود را از دست خواهند داد و آنها در مقابل رقیب جهانی خود سر خورده خواهند داشت.
با پیروزی انقلاب اسلامی بلافاصله موجی از درگیریهای سیاسی نظامی در غرب جنوب و شرق و شمال کشور آغاز شد و میرفت تا موقعیت خاص انقلاب را خدشه دار نمایند. برخی از این مسائل عبارتند از:
1-    مسئله دموکراتها و کومله در غرب کشور
2-    خلق عرب در خوزستان
3-    مسئله ترکها در تبریز
4-    ترورهای نظامی شخصیتهای کشور
5-    بمب گذاری متعدد
تمام این مسائل را آمریکایی در فاز نظامی خود در دستور کارشان قرار دادند. در فاز اقتصادی به نظر میرسید آمریکایی چون امیدوارند با این رفتارهای نظامی رژیم در آینده نزدیک سقوط نماید و از سوی دیگر دولت موقت با توجه به بافت ترکیبی آن قائل به رابطه با آمریکاییها بود، بنابر جنگ و تحریم اقتصادی نداشتند و حتی در بسیاری از موارد ایران را از حیث اقتصادی کمک جدی مینمودند.
بعد از اشغال لانه جاسوسی، فشار اقتصادی جدی شروع شد و ما در یک تحریم اقتصادی قرار گرفتیم و تا امروز ادامه دارد.
آنها بسیاری از جنگ افزار نظامی که خریداری شده بود، بسیاری از حسال در مالی مان در کشورهای مختلف را بلوکه کردند و سعی داشتند فشار زیادی به ما وارد نمایند.
آمریکایی ها وقتی نتوانستند با فشار در اقتصادی و درگیریهای نظامی داخلی به اهداف خود دست پیدا نمایند وارد فاز دیگری به نام جنگ نظامی خارجی به مرزهای ایران شدند.
برای این کار نوشتن سناریو جنگ و سپردن نقش آن به یک کشور از موضوعات مهم مدنظر آمریکاییها بود. آنها میدانستند که با توجه به حضور روسها نمیتوانند مستقیم به کشور ما حمله نظامی نمایند. البته آنها در جریان اشغال لانه جاسوسی با راه اندازی عملیات نظامی در جنبش قصد آزاد سازی گروگان هایشان را داشتند و شکست خوردند.
این حرکت را نمیتوان به عنوان یک حرکت نظامی ورود به خاک ایران تلقی نمود که مصداق جنگ باشد.
بر تقریر سناریو تهاجم به ایران نوشته شد و نقش افراد مشخص گردید. پیرامون تحمیل جنگ به ایران توسط آمریکاییها، باید دانست آنها دارای انگیزه کافی بودند چون متحمل خسارات زیادی شده بوند.
در تحصیل جنگ تحمیلی باید به دو عامل داخلی و خارجی اشاره نمود.
عوامل داخلی، بررسی شرایط انقلاب اسلامی
در 15 بهمن 57، امام خمینی بازرگان را به عنوان نخست وزیر معرفی کردند تا دولت را تشکیل دهد. با پیروزی انقلاب اسلامی در 22 بهمن، مدیریت بسیار حادی مطرح شد که کنترل آن توسط دولت موقت هرگز صحیح و انقلابی نبود.
در عمر دولت موقت که از 15 بهمن 57 تا 13 آبان 58 (اشغال لانه جاسوسی) بود هرگز مدیریت قومی و انقلابی در راستای انقلاب صورت نگرفت. با اشغال لانه جاسوسی، دولت موقت استعفا داد و از صحنه انقلاب کنار رفت.
با نگاهی به ترکیب هیئت دولت موقت بخوبی در میبیایم که عناصر دولت بعضا یا غیر انقلابی و یا طرفدار آمریکاییها بودند و هرگز قدرت راهبردی در مسیر انقلاب اسلامی را دارا نبودند.
این ترکیب دولت در سطح راهبردی انقلاب هرگز مطلوب به نظر نمیرسید و عملکرد منفی دولت خسارات زیادی به بار آورد که به برخی از آنها اشاره میشود.
الف- در سیاست خارجی بسیار قوی عمل مینمود و به دنبال رابطه با آمریکاییها بودند در حالی که امام به شدت با این سیاست مخالفت میورزیدند.
البته این رویکرد منفی دولت سبب گردید آمریکاییها در تهاجم نظامی خود تامل کردند و احساس میکردند با این روند حرکت دولت موقت بزودی انقلاب اسلامی سقوط خواهد کرد و نیازی به تهاجم نظامی نیست
بنابراین دولت موقت در سیاست در مدیریتی خود در سطح خارجی کاملاً در جهت عکس دیدگاههای امام حرکت میکرد.
ب- لیبرال بودن عملکرد دولت
در جریان درگیری کردستان که وضعیت به شکل بسیار بدی صورت گرفت و خشونت بسیار زیادی صورت گرفت، دولت موقت درصدد مذاکره با گروهکهای کومله و مکرات برآمد.
امام خمینی با ناامید شدن از عملکرد دولت خطاب به مردم پیام داده و از آنها برای حل مسئله کردستان استمداد نمود.
با ورود نیروهای مردمی از داخل و خارج کردستان بلافاصله موازنه قدرت به نفع انقلاب اسلامی تغییر یافت و دشمن شکست جدی را متحمل گردید.
ج- تدبیر دولت با قراردادهای فیمابین ایران و کشورهای خارجی از موضوعات مهم دیگری است که حائز اهمیت میباشد.
در بعضی از قرارداد که مسائل مالی آن حل شده بود و تنها موضوع آن مطرح بود، دولت آنها را ملغی نمود به گونهای که بسیاری از سران مملکت به این موضوع مشکوک شده و واکنش نشان دادند.
با توجه به آن چه گذشت آیا کشوری که پس از پیروزی انقلاب مدیریتش در سطح راهبردی در خلاف اهداف انقلاب شان قرار دارد آیا دشمنان برای حمله به آن کشور وسوسه نمیشود؟
د- با پیروزی انقلاب اسلامی ضرورت دولتی انقلاب و نیروی نظامی در جهت حفظ کشور انقلابی احساس میشد. در امر نظامی تنها سرمایهی ایران نیروی مسلحی به نام ارتش بود که سران آن یا فراری بودند، یا در زندان یا اعدام شده بودند. ارتش در آن زمان شیرازه فرماندهی و مدیریت خود را از دست داده بود. تشکیل نیروهای نظامی نظیر کمیته و سپاه در آن مقطع تنها برای مدیریت نظامی داخلی کشور بود و هرگز قابلیت و ساختار آن برای مقابله نظامی خارجی وجود نداشت.
دولت موقت در شرایطی که امام فتح لانه جاسوسی آمریکا را انقلاب دوم مطرح میکنند و از آن به خوبی و انقلابی گری یاد مینمایند اقدام به استعفا داده و حرکت دانشجویان را محکوم مینماید.
این تفاوت دیدگاه دولت موقت و افکار انقلابی امام است.
در باب جایگاه ارتش که قدرت دفاعی مملکت به حساب میآید باید دانست که هر کشور مهاجم برای ورود نظامی به کشور مقابل ابتدا به قدرت دفاعی نیروی مسلح آن کشور توجه مینماید و سپس اقدام عملی خود را محقق میسازد. وضعیت ارتش در ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی بدین شکل بود که ارتش بدلیل ماهیت تشکیلاتی خود قائل به سلسله مراتب نظامی بود.
فرماندهان ارتش را پس از پیروزی انقلاب اسلامی میتوان به چهار دسته تقسیم نمود.
دسته اول- فرماندهان و سران اصلی ارتش که وابسته به رژیم پهلوی بودند. این دسته قبل و حین پیروزی انقلاب اسلامی بلافاصله از کشور خارج شدند.
دسته دوم- فرماندهانی که در طول دوره انقلاب عملکرد منفی داشتند و در تقابل با مردم برآمدند. این دسته پس از پیروزی انقلاب دستگیر و عدهی زیادی از آنها اعدام شدند.
دسته سوم- فرماندهانی که در جنایات پهلوی نقش نداشتند و هرگز دستگیر نشدند این دسته پس از پیروزی انقلاب اسلامی غالبا بازنشسته شدند و تعلق خاطری هم به انقلاب نداشتند.
این سه دسته پس از پیروزی انقلاب اسلامی به طور کلی از گردونه تشکیلاتی ارتش خارج شدند.
دسته چهارم- فرماندهانی انقلابی و موسس بودند که از قبل و حین انقلاب در همراهی با امام و مردم بودند و در بازسازی ارتش نقش بسزایی داشتند.
این دسته چون محیط و فضای ارتش فضای انقلابی نبود از ارتش جدا گردیده و وارد نهادهای انقلابی شدند (جهاد- سپاه- ریاست جمهوری و …) با منفک شدن این دسته از فرماندهان ارتش دچار آسیب جدی شد.
با پیروزی انقلاب کسانی متولی فرماندهی ارتش شدند که ساختار و هویت ارتش را بخوبی نمیشناختند. بر این اساس، برخی از مدیریتهای آنها خسارت زا بود و مشکلات زیادی به وجود میآورد. به عنوان مثال بخشنامه صادر گردید که افراد نظامی میتوانند منتقل به محل مادرزادی شان شوند و در آن جا خدمت کنند. این بخشنامه نوعی بهم ریختگی ساختاری را در ارتش بوجود آورد که سبب شد شیرازه ارتش را دچار چالش و آفت نماید.
یکی دیگر از بخش نامهها تبدیل خدمت سربازی از 24 ماه به 12 ماه بود. این کار هم ضربه زیادی به سازمان نظامی ارتش وارد نمود.
سرلشکر شهید قره نی اولین رئیس ستاد مشترک ارتش ایران بود که پس از پیروزی انقلاب در 24 بهمن اسلامی به حکم بازرگان منصوب شد. ایشان در مصاحبهای میگوید: در اولین روزی که وارد اتاق رئیس ستاد مشترک شدم هیچ چیز را سازماندهی شده ندیدم. او میگوید اینک وارث یک ارتش بهم ریخته هستیم و هیچ چیز سرجای خودش نمیباشد.
در آن زمان مخالفین ارتش معتقد بودند بایستی ارتش منحل گردد و ارتش انقلابی ایجاد شود. امام خمینی ضمن مخالفت با این شعار خواستار بازسازی ارتش گردید.
سفارت آمریکا در سال 58 به وزارت خارجه آمریکا گزارشی مینویسد که: «در حالی که ایران بیشتر یک مفهوم ذهنی است تا یک واقعیت خارجی و در حال حاضر قادر نیستند یک عملیات جدی را در دفاع از کشور انجام دهند»
اینها کدهایی است که به خارج کشور داده میشود و زمینه هجوم را آسان مینماید.
طارق عزیز نخست وزیر عراق در مصاحبهای اعلام میکند که «امروز ارتش ایران از هم پاشیده شده است و قادر نیست کوچک ترین کار دفاعی را انجام دهد»
در گزارشی از پنتاگون در 1 مهر 1358 آمده است که: اینک نیروی دفاعی ایران متشکل صد هزار نفر نیروی نظامی انقلابی و نامنظم و عده کمی خلبان وفادار به ایران میباشد.
در آماری که ارتش در آن زمان منتشر کرد آمده است که نیروی انسانی ارتش از 280 هزار نفر به 90 هزار نفر تقلیل پیدا کرده است. نیروی هوایی از صد هزار نفر به 60 هزار نفر و نیروی دریایی از 30 هزار نفر به 20 هزار نفر تقلیل پیدا کرده و نیروی ژاندارمری از 74 هزار نفر به  تقلیل پیدا کرده است. با توجه به آن چه گذشت میتوان به خوبی دریافت که این کاهش عددی در ارتش ایران در آن زمان اولیه پیروزی انقلاب اسلامی نشان میدهد شرایط حاکم بر ارتش شرایط مطلوبی نبوده است. بر این اساس قدرت دفاعی ما در برابر تهاجمات اجتماعی بسیار اندک بود.
آنچه تا کنون توضیح داده شده مربوط به بخش اول مدیریت راهبردی انقلاب اسلامی بود. بخش دوم مدیریت راهبردی انقلاب از زمانی شروع میشود که ابوالحسن بنی صدر به عنوان رئیس جمهوری ایران انتخاب میشود. ایشان در 8 بهمن 1358 به رئیس محوری اسلامی منصوب میشود. یعنی تا چند ماهی به دلیل استعفاء دولت موقت در اثر اشتغال لانه جاسوسی، مملکت بدون دولت مدیریت میشود. با انتخاب رئیس جمهور مردم انتظار داشت ممکلت سرو سامانی پیدا نمیاد و مشکلات حل شوند در حالی که با آمدن بنی صدر بسیاری از مشکلات بیشتر از قبل بوجود آمد و کشور را دستخوش خود قرار داد.
زیرا دولت موقت رفتنی بود ولی بنی صدر رسمی بود و با رای مردم آمده بود و محمل قانونی داشت.
با روی کار آمدن بنی صدر تضاد و درگیری بین دو تفکر طرفداران خط امام و طرفداران بنی صدر مطرح شد و روز به روز عمق بیشتری پیدا مینمود. از روز 8 بهمن 1358 با تشکیل دولت رسمی جمهوری اسلامی، شورای انقلاب منحل گردید.
آنچه باید در این جا به خوبی و با قاطعیت مطرح شود این است که ما در برابر هجوم ارتش عراق هرگز غافل گیر نشدیم زیرا ما از یک سال قبل از شروع جنگ طبق اطلاعات بدست آمده یقین داشتیم ارتش عراق در حال آماده شدن برای تهاجم نظامی است. اسناد و مدارک این ادعا هنوز موجود است که بنی صدر و دیگر مسئولین وی توجهی نمی کردند و آنها را توهمات افرادی خاص میدانستند. بر این اساس بحث شروع جنگ در 31 شهریور هرگز تاریخ صحیحی نیست چون مبدا شروع جنگ 31 شهریور 59  نمیباشد. عراق از ماهها قبل جنگ خود را به صورت غیر رسمی شروع کرده بود و تهاجم سراسری نمود. با شروع جنگ ما در بخش مدیریت راهبردی دچار چالش و درگیری شدیم که اثرات آن بر روند جنگ موثر بود.
امام خمینی شش ماه قبل از شروع تهاجم سراسری عراق مقام فرماندهی کل قوا را به ابوالحسن بنی صدر تفویض مینماید و در جلسهای میفرمایند: مواظف عراق باشید.
این حرکت امام بدلیل آن بود که جلوی بهانه گیریهای بنی صدر گرفته شود و او در مدیریت جنگ کوتاهی نکند و ادعا نماید اختیاری نداشته است. با توجه به آن چه گذشت میتوان بخوبی دریافت که شرایط داخلی برای تهاجم عراق کاملاً مهیا بود و این بهترین فرصت برای عراق محسوب میگردید.
آنچه تا کنون بیان شد تبیین وضعیت جمهوری اسلامی در درون بود. اما از منظر بیرونی اگر بخواهیم به موضوع نگاهی بیندازیم باید دانست که آمریکا با بوجود آمدن انقلاب اسلامی، تمامی سرمایه گذاری خود را در منطقه خلیج فارس به راحتی از دست داده بود و خسارات غیر قابل جبرانی را متحمل شده بود. این وضعیت آمریکاییها میتوانست نظر مثبت آنها را برای حمله کشوری مانند عراق به ایران در پیش داشته باشد. با نگاهی به خارج از مرزهای جمهوری اسلامی در تحلیل جنگ تحمیلی، گاهی میتوان نقش قابل توجهی برای کشورهای عربی منطقه و برخی کشورهای اروپایی قائل نشویم. در اوایل انقلاب با تبلیغات منفی که صورت گرفت آنها از ماهیت انقلاب اسلامی ترسانیده بودند و همین بهترین دلیل برای دشمنی آنها با ما بود. آنها کشورهای کوچک ثروتمندی بودند که از زوال خود میترسیدند بر این اساس آنها با ارسال پول کمک مالی زیادی به صدام کردند تا استمرار انقلاب اسلامی محقق نشود.
در آن زمان با توجه به حمله شوروی به افغانستان، دولت و مسئولین عالی رتبه حملات شدیدی را در سخنرانیها و مصاحبه هایشان علیه آنها داشتند. این موضع گیری رسمی ایران به مذاق روسها خوش نیامد و آنها هم در صدد جبران برآمدند. آنها میدانستند اگر قرار است تصمیم جهانی بر علیه ایران اتخاذ شود و آنها موضع گیری نکنند و با واکنش 60 میلیون مسلمان روسی در بسیاری از جمهوریها مواجه خواهند شد و کنترل آنها مشکل ساز خواهد بود.
بر این اساس شوروی هم در سناریو جنگ علیه ایران وارد گردید.
و اما در تحلیل کشور عراق در شروع تهاجم سراسری علیه ایران باید دانست که این کشور تا قبل از سال 1920 میلادی به عنوان کشوری تحت امر دولت عثمانی بود و مستقل نبود که بعد از شکست دولت عثمانی در جنگ جهانی اول کشور عراق با برنامه ریزی انگلیسها به 3 منطقه استانی استقلال اولیهای پیدا میکند (بصره، بغداد، موصل) این استقلال در سال 1932 به کشوری مستقل تبدیل میشود.
اگر نگاه به تاریخ جنگ در ایران در طی 400 سال گذشته بینداریم کمتر جنگی را از مرزهای شرقی داشته باشیم در مرزهای شمالی مان مسئله اشغال را داشتیم. بهرحال بیشترین تنش ما در مسئله درگیری مربوط به مرزهای غربی کشورمان بوده است.
پس مرز غربی ایران همواره محل درگیری بوده است.
عراقیها بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به چند دلیل برای حمله به ایران تحریک شدند که عبارتند از:
1-    صدور انقلاب
کشور عراق مرز مشترک زیادی با ایران داشت و بعد ایران بزرگترین کشور شیعه عراق بود و دارای حوزههای علمیه قوی در نجف بود که در تعامل با ایران بودند. از سوی تعامل فرهنگی و اجتماعی دو ملت ایران و عراق بسیار زیاد بود حزب بعث به شدت نسبت به صدور انقلاب به عراق حساس بود و با تمام وجود نگرانی خود را بروز میداد تا مسئله صدور انقلاب رخ ندهد.
2-    حمایت رژیم پهلوی از مناطق کردنشین عراق
عراق احساس میکرد این کار عامل تجزیه کشور عراق را دارد و به شدت هراس داشت این تعامل بعد از انقلاب اسلامی هم به شکل دیگری ادامه پیدا کرد.
3-    عدم دسترسی عراق به آبهای آزاد
تنها راه عراق به آب آزاد از طریق منطقه خود عبدالله است که بسیار کم عمق است و مشکل عراق را حل نمیکند.
عراق از اینکه میدید تمام کشورهای عربی منطقه به راحتی دسترسی به آبهای آزادانه دارند و آنها محرومند به شدت زجر میکشیدند. تنها راه دسترسی عراق به آب در آزاد از طریق اروند رود ایران بود. که این رودخانه با توافقات قرارداد 1975 الجزایر، بخش اعظم آن به ایران واگذار گردیده بود.
به هر تقدیر عراقیها هیچ گاه نتوانستند خود را راضی نمایند. البته این مسئله عدم دسترسی به آب در آزاد تنها مربوط به دولت بعث عراق در زمان صدام نیست بلکه شامل دولت قبل و بعد صدام و حتی دولت فعلی عراق هم میگردد. اعتراضات دولت فعلی عراق به مسئله دسترسی آبهای آزاد هم از همین نوع است
عراقیها قبول قرارداد 1975 را نوعی ظلم به خود میدانستند.
4-    رابطه عاطفی امام خمینی با ملت عراق در دوران تبعید
عراق از رابطه صمیمی امام خمینی با مردم عراق میترسید و برای قطع این رابطه بهر تلاشی دست میزد.
5-    رقابت عراق و مصر در بحث رهبری جهان عرب
عراق احساس میکرد با حمله به ایران میتواند به رهبری جهان عرب دست پیدا نماید. مصر هم با انعقاد قرارداد کمپ دیوید، در یک موضع منزوی قرار گرفت و این بهترین فرصت برای عرض اندام کشور عراق بود.
جمع بندی
شرایط داخلی و خارجی برای یک تهاجم سراسری آماده بود و میتوانست بهترین موقعیت به حساب میآمد.
در حمله 31 شهریور به غیر از الجزایر سوریه و لیبی هیچ کشوری به حمله عراق اظهار مخالفت نمیکنند و این یعنی یک اجماع جهانی برای حمله به ایران بوده است.
عدهای در تحلیل عوامل شروع جنگ امریکا را عامل اصلی دانسته و بر این باورند که جنگ به دستور آمریکا محقق شده است.
این تحلیل منطقی نیست چون آمریکاییها دو روز قبل از حمله صدام به ایران اطلاع داد صدام در حال حمله به ایران است.
این خبر رسانی در حقیقت بدین دلیل بود که بعدها خود را در حمله عراق به ایران تبرئه نمایند.
بنابراین دستور تقسیم آمریکا به عراق برای حمله به ایران در هیچ سندی دیده نشده است و نمیتوان به آن حکم داد.
و اما در اینکه جنگ در 31 شهرویر رخ نداد و حدود 13 ماه قبل انجام شد بدلیل اسناد و مدارکی است که وجود دارد. این جنگ در حوزههای سیاسی، فرهنگی، اقتصادی رخ داده بود. متاسفانه هرچه گزارشهای مبنی بر حمله عراق به ایران به تهران صارد میشد کسی توجه نمی کرد به عنوان مثال در غرب در جلسه بنی صدر و فرماندهان ظهیر نژاد فرمانده نیروی زمینی در آن شهید بروجردی و کاظمی به ایشان گزارش میدهند که عراق در حال آماده شدن جهت حمله به ایران است.
بنی صدر در جلسه با شنیدن این حرف میگوید عراق غلط میکند ما دهن آن را خرد میکنیم ! شهید جهان آراء از خرمشهر تحرکات عراق را گزارش میدهد ولی بنی صدر هیچ توجهی نمینماید و آن را زاییده ذهن پاسداران میداند.
در تاریخ 4/4/58 (14 ماه قبل از جنگ) رادیو عراق به شدت به جمهوری اسلامی حمله میکند و آن را خطری برای کشورهای منطقه میداند.
 در تاریخ 6/4/58 رادیو بی بی سی طی تحلیلی میگوید عراقیها خوزستان را از خودشان میدانند
در تاریخ 10/4/58 عضو برجستهی حزب بعث عراق نظام اسلامی ایران را کشوری متجاوز میداند و به شدت به آن حمله میکند و ایران را تهدیدی برای همه کشورهای منطقه میداند.
در تاریخ 13/4/58 صدام در سخنرانی میگوید اگر ایران صداقت دارد و طرفدار فلسطین است بیاید و سه جزیره را آزاد کند.
در تاریخ 15/4/58 تا 20/4/58 عراق با سه کشور آلمان، فرانسه و انگلیس ملاقات و مذاکرات متعددی داشت و یکسری قراردادها بست.
در تاریخ 26/4/58 صدام با کودتا به عنوان رئیس جمهور این اقدام به دلیل آن است که حسن البکر ادم مسن و لیبرالی است که حال و هوای جنگ را ندارد و این خصوصیت در صدام است.
در تاریخ 24/4/58 اولین محموله سلاح و تجهیزات از عراق وارد خرمشهر میشود و در اختیار معاندین جمهوری اسلامی خلق عرب قرار میگیرد و یک جریان مسلحانه شدیدی رخ میدهد که در یک عملیات تروریستی با پرتاب نارنجک به مسجد جامع عدهای کشته میشوند.
در 7/5/58 اختلافی بین عربستان و سوریه رخ میدهد که عراقی طرفداری از عربستان میکنند این طرفداری بمعنای خروج از وابستگی شرق به غرب است.
در تاریخ 12/6/58 عزالدین حسینی و قاسملو رهبران معاند به عراق رفته و پایگاهی جهت تبلیغ علیه جمهوری راه اندازی مینمایند.
در 15/7/58 پیرو توافقات عراق و کشورهای اروپایی قراردادهایی بسته میشوند.
در تاریخ 10/1/59 صدام در سخنرانی اش برای اولین بار بحث جنگ را مطرح میکند و میگوید عراق آمادگی دارد جهت دفاع از حاکمیت و اقتدار و اگر لازم باشد به جنگ هم روی خواهد آورد.
در 21/1/59، شاه حسین اردنی سفری به عراق دارد و در تمجید از صدام میگوید عراق میتواند ستون فقرات اعراب باشد.
در تاریخ 16/6/59 و 19/6/59 عراقیها در دو مرحله به ارتفاعات مرزی ما در ایلام حمله میکنند و در دو بخش از ارتفاعات ما را تصرف میکنند.
بعد از این حمله عراق، سه روز در عراق جشن میگیرند ولی در ایران عکس العملی نشان نمیدهند. در تاریخ 20/6/59 اجلاسیهای در عراق تشکیل میشود.
مجموعه اقدامات عراق در داخل و خارج مرزهای ما از تاریخ 12/12/57 تا 31/6/59  بیش از 300 مورد خرابکاری، ترور، ربایش شخصیت ها، مین گذاری میکند که 82 شهید و 442 مجروح و 19 اسیر میدهیم.
در بخش خارج از مرزها از فروردین 58 از مجموع تجاوزات عراق تا 31/6/59 عراق تعداد 491 مورد تجاوز زمینی، 100 مورد تجاوز هوایی، 75 مورد تجاوز دریایی داشته باشد. تمام اسناد این ادعاها در وزارت خارجه موجود است در این تجاوزات ایران 105 شهید و 548 مجروح و 119، اسیر داده است.
این حرکات عراق به معنی دقیق کلمه یعنی جنگ و تهاجم به کشور ایران. با توجه به این شرایط داخلی و خارجی براحتی میتوان قبول کرد که جنگی رخ میدهد و عراق تهاجم سراسری اش را در 31 شهرویر 59 را به ایران تحمیل مینماید.
من دو روز قبل از شروع جنگ یعنی در تاریخ 29/6/59 به منطقه آمدم تا وضعیت خودمان و عراق را بررسی کنم.
در آن جا متوجه شدم یک لشکر زرهی عراقی، در برابر یک گردان ارتش ما قرار دارد که به شدت از حال روحی بهم ریخته هستند و شیرازه کار از دستشان در رفته بود.
بسیاری از سربازان آن گردان وقتی فهمیدند که من از فرماندهی سپاه اهواز آمدم به سوی من آمدند و با شکایت از بی برنامه گی در مرز خواستار توجه جدی شدند و میگفتند کسی به فکر حمله عراق نیست. ما این جا با چشم خود هر روز داریم میبینیم عراق دارد نیرو میآورد و در حال حمله به مرزهای ما هست.
متاسفانه عراق در حمله 31 شهریور به مرزهای ایران در حمله محورهای موفق عمل کرد و منطقه در مورد نظرش را تعریف کرد و هیچ یک قدرت مقاومت در برابر آنها را نداشت و عراق توازن در تهاجم اولیه اش بیش از 17 هزار کیلومتر از خاک ما را اشغال کند.
البته عراق تا به مناطق مردمی رسید با مقاومت جانانه آنها مواجه شد و احساس کرد براحتی نمیتواند مثل مرزهای ایران از آنها عبور کند و کسی جلودارش نباشد.
بنابراین خالق حماسه مقاومت مردم ایران بودند که در خرمشهر سوسنگرد، هویزه و … شجاعانه ایستادند و شالوده فکری تهاجم عراق را به هم میزنند.
بهر تقدیر مناسبات دشمن در حمله مبتنی بر عقلانیت صحیح و حساب شدهای بود که تنها عامل برهم زننده آن مقاومت مردمی بود.
بنابراین حماسه مقاومت سبب شد آنها نتوانند در طی 3 روز به اهدافشان برسند و در زمینهای ایران زمین گیر شوند.
با توجه به آن چه گذشت میتوان نتیجه گرفت که اجتناب ناپذیری جنگ امری قطعی است و نمیتوان آن را انکار کرد.
نویسنده: سردار غلامپور
 

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار